کلکسیونی از رذایل در مجموعه ای به نام بوی باران

سریال بوی باران در چهل و یکمین قسمت به نقطه ای رسید که می تواند شروع پایان این ملودرام تلویزیونی باشد. این سریال که حدود دوماه پیش از شبکه یک سیما روی آنتن رفته است نوشته ی عباس نعمتی است که در کارنامه ی خود سریال موفقی مانند «تکیه بر باد» را دارد.

حقیقت این است که از یکی دو نفر از همکاران نویسنده و منتقد که افتخار همکاریشان در سرزمین هنر را داشتم از همان هفته ی دوم نمایش سریال درخواست کردم که نقدی بر سریال بنویسند اما هیچکدام نپذیرفتند و از ضعف فاحش سریال از همان ابتدا سخن گفتند و اگر جسارت نباشد گفتند ارزش نقد را ندارد.

اما من با خوش بینی سریال را دنبال کردم تا بلکه هم زمان با پایان این سریال خودم نقدی بنویسم. در طول این چند شب که گذشت بارها خواستم اقدام به نوشتن کنم اما هربار خود را به دیدن قسمت بعدی حواله دادم شاید نظر مثبت اندیش خویش را تقویت نمایم اما متأسفانه هر شب نا امیدتر از قبل به تماشای قسمت بعدی نشستم.

رضا کیانیان در بوی باران
رضا کیانیان در بوی باران

مرثیه به جای نقد

از ضعفهای ساختاری و هنری سریال بوی باران می گذرم چرا که این نوشته نقد هنری سریال نیست؛ بلکه مرثیه ای است در فقدان نگاه استراتژیک اجتماعی و خانوادگی در سریالهای زنجیره ای اخیر شبکه ی اول سیما.

اینکه چه می شود که یک منتقد به جای نقد کلاسیک سریال، به مرثیه سرایی روی می آورد خود مثنوی است هزار من کاغذ؛ اما همین قدر باید گفت که تلویزیون در زمانی که بیش از هرچیز نیاز به یک نگاه واحد، دقیق و مشفقانه به جامعه دارد ، بر بی تدبیری و استقلال رأی مدیران خودمحوری متکی شده است که یا از شدت سیاسی بودن سیاستمداران خودی را تمساح پوزه کوتاه می بینند و یا از شدت هنری شدن آرمان های فرهنگی  را با «آرماندو» اشتباه می گیرند.

شکنجه ی روحی مخاطبان

اگر تا پیش از این می گفتند سریالی از تلویزیون پخش خواهد شد که از صد کانال نظارتی عبور می کند تا مهمان خانه های مردمی افسرده و درگیر مسایل مختلف اقتصادی و اجتماعی شود، و به جای آرامشبخشی به جامعه در ۴۰ شب پیاپی مردم را با بدترین شکنجه های روحی و روانی درگیر نماید باور نمی کردم؛ اما اکنون با قلبی آزرده این سطور را می نویسم باشد که رگ غیرتی به جوش آید و فکری به حال سیمایی نماید که در دست سری دوزان سریالهایی اسیر است که یکی پس از دیگری از ضعف بنیادین در فیلم وفیلمنامه رنج می برد.

حقیقت این است که وقتی تمام سریالهای پخش شده از شبکه اول سیما در شش ماه گذشته دستنویسهای یکی از مدیران مجموعه ی سیما فیلم است که هم ممیزی فیلمنامه های نویسندگان دیگر را برعهده دارد و هم در عین حال با به کارگیری تیم نویسندگان در کنار خودش فیلمنامه های سریالهای گوناگون را یکی پس از دیگری به نام خود سند می زند، نباید انتظاری جز این داشت که هر روز محصولات فیلم و سریال تلویزیون از روز قبل بدتر شود.

عباس نعمتی
عباس نعمتی نویسنده سریال بوی باران

نویسنده ی واحد سریالهای شبکه یک

توجه به نام مشترک نویسنده ی سریالهای آرماندو، از یادها رفته و اینک سریال عروس تاریکی یا بوی باران که در شش ماه گذشته هر سه از شبکه اول سیما به عنوان سیمای ملی پخش شده و می شوند نشان می دهد رانت بزرگی در فیلمنامه نویسی در مرکز ساخت سریالهای تلویزیونی شکل گرفته است که با نزدیکی به مدیریت ارشد سیما حداکثر استفاده را برای مطرح کردن خویش و روی آنتن ماندن به کارگرفته اند و آنچه در این بین اصلاً اهمیت ندارد توجه به نیاز آرامش بخشی روانی جامعه و به موازات آن آرا و نظرات منتقدان و صاحبنظران حوزه های فرهنگی اجتماعی مستقل و خیرخواه جامعه است که هم در برنامه سازان اصیل تلویزیون یافت می شوند و هم در مطبوعات و دانشگاهها.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

از آمریکای جهانخوار تا کپی تلنت شو

لکن مدار بسته ی تلویزیون در مسیری می چرخد که هر کدام از سیاره های آن برای خود مداری سردرگم طراحی کرده اند. وقتی می خواهند برنامه تلنت شو را کپی کنند ، آمریکای جهانخوار و استعمارگر مدل برنامه سازی ارزش مدارانی می شود که ادعای اسلامیتشان گوش فلک را کر می کند و وقتی می خواهند از واقعه ی گوهرشاد و کشف حجاب سریالی بسازند بوکس و  کشتی کج چاشنی اصلیش می شود.

کم کاری ناظر کیفی و مسؤلان پخش

سریالهای اخیر شبکه اول سیما نشان می دهد که نه ناظر کیفی از عهده ی فکر مغشوش نویسندگان فیلمنامه و کارگردان سریال در خشونت پروری بر می آید و نه مشاوران و مدیران نظارت و پخش فکری به حال این همه رذالتهای نمایش داده شده در تلویزیون می کنند.

سریالی که پس از پشت سر گذاشتن روال پرپیچ و خم تصویب طرح تا نگارش فیلمنامه و ساخت و بازبینی و نظارت کیفی و ارزیابی پخش روی آنتن می رود و در همان پنج قسمت اول ناگهان نامش از «عروس تاریکی» به «بوی باران» تغییر می کند به جز اینکه نشانه ی فشل بودن سیستمهای نظارتی باشد چه چیز دیگری را می تواندتداعی کند؟ شاید هم ماهواره ی خانه ی همسایه ی مدیران محترم با چند ماهی تأخیر سریال «عروس استانبول» را نمایش داده باشند یا خبر دیر به گوش دوستان مدعی رصد سپهر رسانه ای رسیده باشد.

بوی باران
بوی باران

کلکسیون رذالتها

قتل، خشونت، خیانت، دورویی، طلاق عاطفی، ازدواج سفید،اعتیاد،قاچاق در کنار تصویر اگزجره ای از مردی که از شدت خوب بودن مانند یک قدیس ناجی یک زن افغان می شود، و پزشک فداکاری که برای آزادی برادر لات و آشوبگرش محقانه خود را به آب و آتش می زند و با ریاکاری و تشویق خانم وکیل به تجسس در خانه ی مردم می پردازد و زندگی شان را زیر و رو می کند و حرمت پزشکی را با دادن قرصهای خواب آور به پیرزنی بخت برگشته زیر سوال می برد مجموعه ای از انواع حماقت و رذالتهاست که در ۴۰ شب گذشته در سریال بوی باران از شبکه اول سیما پخش شده است بدون آنکه کسی ککش هم بگزد.

شهاب شادابی
شهاب شادابی در سریال بوی باران

شاید اگر در چهل و یکمین قسمت این سریال تنها کاراکتر مثبت و سالم داستان به آن شکل رقّت آور و مضحک برای هیچ به قتل نمی رسید و همسرش که از قضا پزشک بوده و باید دربرابر مرگ منطقی تر از دیگران تصمیم گیری کند، مانند دیوانگان آلت قتاله ی خون آلود را به دست نمی گرفت تا به ا حمقانه ترین شکل ممکن چند رهگذر او را به عنوان قاتل معرفی کنند، من هم مانند دوستان دیگری که همان هفته اول عطای نوشتن نقد را به لقایش می بخشیدند، خاموشی برمی گزیدم و تا آخرین قسمت سریال صبر پیشه می کردم، اما متأسفانه این روند ناصواب و پُز هنرمندانه ی دست اندرکاران این مضحکه چنان آزارم می دهد که نمی توانم به عنوان یک منتقد فرهنگی از این همه اشتباه استراتژیک در حوزه ی فرهنگ عمومی در رسانه ی ملی هیچ نگویم.

سخنی با مهدی ارگانی

این مهم زمانی رنگ مصیبت به خود می گیرد که اسامی بزرگی مانند مهدی ارگانی در تیتراژ سریال بوی باران به نام مشاور فیلمنامه می آید. باورکنید پشتم می لرزد و افسوس می خورم که این عزیزان نیز شریک سری دوزان سیما فیلم شده اند. کاش این دوستان در اوج خداحافظی می کردند.

مشاوری که از این همه ضعفهای ریز و درشت فیلمنامه به راحتی می گذرد و منطق و فهم مخاطب را به هیچ می انگارد بهتر است نام نیک خود را به این متاع ناچیز و بهای بودن در شوراهای مختلف و تیتراژهای سریالهای گوناگون نفروشد . این یک ندای خیرخواهانه است که امید است به گوش جان بشنوند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. آناهیتا می گوید

    واقعا یکی از سریالهای اسف بار سیمای میلی این شبها به نمایش در می آید.شخصیتهایی رذل و پرداخت نشده،مجموعه ای از خرده پیرنگهایی که به حال خود رها می شوند،بازپرسی منفعل و خودباخته و …..صحنه های وحشتناک و در واقع غیر قابل پخش و‌……
    رانت و‌رانت بازی سیما را خیلی وقت هست نابود کرده.جناب ارگانی هم باید بپذیرد که تاریخ مصرفش گذشته است.چه انتظاری می رود از کسی که حتی نمی تواند فیلمها را ببیند و مشاور تمامی سریالهای تلویزیونی است.(قصد اهانت به نابینایان محترم را ندارم)اما برای مشاوره بایستی نه تنها دو چشم بینا بلکه صدها چشم بینا و هوش سرشار داشت….آنوقت می گویند چرا مردم به کانالهای ماهواره ای روی می اورند؟قرار است با این مردم بینوا چکار کنید؟همه را روانی کرده اید دیگر بدتر از این چه می خواهید؟ این سریال فاقد تمامی روابط علل و معلولی در داستان پردازی است.تعلیقهای کاذب و مسخره که در واقع ایجاد تعلیق نمی کند بلکه برای ایجاد دلشوره و اضطراب روانی در مخاطب است.آقایان و خانمهای سریال ساز اینها اسمش تعلیق نیست…این که شنا می سازید فیلم و سریال نیست….کمی به خود بیایید .قرار است فردای قیامت ،قیامتی که شما مدعی آن هستید به ان خدایی که قطعا خدای شما نیست چه پاسخی بدهید؟….آیا پول آنقدر ارزش دارد که اینگونه خود و تلویزیون و‌مردم را یکجا نابود کنید….در یک آن مرگ به سراغتان می آید…زندگی کوتاه و بی ارزش است….(حیف از خشایار الوندها که مرگ آنها را در ربود به قدر یک چشم بر هم زدن)با این پولهای بی ارزش و مسخره ای که از ساخت این سریالهای آبکی و رذل بدست اورده اید می خواهید چکار کنید…..؟ تفو بر تو ای چرخِ گردون تفو….

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

68 − = 64