چهره واقعی صدا و سیما | نگاهی به زندگی متفاوت بازیگران پرحاشیه تلویزیون

چهره واقعی صداوسیما  | برومند شکری | اگر بخواهیم آن لایه پنهان و چهره واقعی صدا و سیما را بشناسیم، باید نمود آن را در برخی هنرمندان جوان یافت که رسانه ملی معرف آنها به مردم بوده است.

گاهی اوقات صداوسیما از اینکه چادر برسر یک بازیگر جوان زیبارو کرده است آنقدر هیجان زده می شود که فراموش می کند این شخص یک بازیگر است نه یک اسطوره. بی تدبیری عوامل این رسانه تا جایی است که در خلق یک کاراکتر مذهبی کمترین توجهی به این موضوع ندارد که اگر قرار است یک دختر چادری و یا یک پسر مذهبی را در تولیدات خود به مخاطب معرفی کند، حداقل شناختی از شخصیت واقعی او کسب کنند. چرا که ممکن است بین نقشی که به او واگذار کرده و شخصیت واقعی اش یک ورطه هولناک فاصله باشد! و این موضوع تاثیر نامطلوبی در سطح افکار عمومی به جای بگذارد.

به تعبیر بزرگواری، ذوق زدگی صدا و سیما در جذب مخاطب عقل و هوش را از سر او پرانده است و گاهی فراموش می کند که این بازیگر تنها به خاطر پول یا شهرت چنین نقشی را می پذیرد و شاید در زندگی حقیقی اش چهره دیگری ورای این نقش داشته باشد.

چهره های خالی

رسانه ای که با زد و بندهای معمول خویش از فردی که هیچ دانش هنری و رسانه ای ندارد ظرف چند ماه آن را به یک «چهره» تبدیل می کند، باید تاوان سنگین آن را مردمی پرداخت کنند که در قبال عملکرد و تصمیمات صدا و سیما هیچ نقشی ندارند.

دختری که این اواخر از طریق صدا و سیما به مردم معرفی شد و برای مشهور شدن هر روز دست به ابتکار جدیدی می زند و با ازدواج های چند روزه اش، مقدس ترین واژه آفرینش یعنی ازدواج و بنیاد خانواده را به تمسخر گرفته و تلاش می کند تنها سرمایه ای که برای ایران و ایرانی مانده است را هم نابود کند، یکی از انتخاب های غلط همین رسانه است.

جای تأسف دارد وقتی شاهدیم، بزرگان و صاحبان اندیشه و دهها و بلکه صدها هنرمند و منتقد از این رسانه طرد و محروم باشند، در حالی که رسانه ای که همه چیزش با سرمایه همین ملت است، بزرگترین دشمن مردم شود.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

ما تاوان چه کاری را باید پس بدهیم؟ تاوان خطایی که پدران ما مرتکب آن شدند که عده ای بیایند و عده ای بروند و آش همان آش باشد و کاسه نیز همان کاسه؟ آیا مصداق این جمله نیست که این مرکب جهل توده مردم است به خیال اینکه با رفتن این و آمدن آن دیارشان شود رشک برین، غافل از اینکه همه حکایت نقش دیوارند…

چاره کار چیست؟

تا زمانی که منتقد و هنرمند واقعی از این رسانه مطرود باشند و تغییر و تحولی در این سیستم اتفاق نیفتد، نباید منتظر رخداد حیات بخشی باشیم.

به نوجوانان و جوانانمان، هنرمند و اندیشمند واقعی را معرفی کنیم. به آنان بیاموزیم که اگر آینده بهتر و روشن تری می خواهند باید اندیشمندان کشورشان را ببشتر بشناسند و ارزش انسانها را فقط در مقام علم و هنرشان بدانند. گول تبلیغ و ظاهر افراد را نخورند و اعتمادی به چنین رسانه ای هم نداشته باشند.

فردی که نمی تواند به عشق و خانواده خویش پایبند باشد، چه انتظاری می توان از او داشت که به مردمش عشق بورزد و در راه تعالی بخشیدن به سنت ها و فرهنگ های اصیل کشورش ثابت قدم بماند؟

این جماعت مانند علف های هرز هستند. گر چه وجودشان مضر است و باعث آزار خواهد شد. ولی به زودی پژمرده شده و از بین خواهند رفت.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

78 − 72 =