چهار راه استانبول | داستان کوتاه (قسمت دوم)

سهیلا ملکی

«چهارراه استانبول» عنوان داستان کوتاهی است به قلم خانم سهیلا ملکی که قسمت اول آن را خوانده اید و اینک قسمت دوم تقدیمتان می شود.

کسی او را نمی دید ، او هم کسی را نمی دید، دنباله ی بوها را گرفت ، بوها نشانه های زنانه دارند ، عطر بدن هر زنی خاص خود اوست، بوی دود و خون و آتش و سوختن انگاری قرابتی داشت با بوی آن زن پیاله به دست. زیر لب زمزمه کرد:” امروز پنج شنبه است ۳۰ دی، فردا اول بهمن است!”

بوها کشانده بودش به خیابان جمشید ، همه ی آن جمعیت آنجا بودند، انگاری همه جلوتر از او رسیده بودند ، مگر این “شهر نو” چقدر ظرفیت دارد؟

همه صف کشیده بودند، اما دیگر صدای گریه و ضجه نبود، هیچ ترحمی در هیچ نگاهی نمی دوید، بو همان بو بود ولی، خشم و پیروزی با هم هجوم آورده بودند به صورتها، بسیاری از چهره ها همان پیاله به دست ها بودند، دست نمی زدند دیگر اما ، فرمان آتش می دادند، از بوی دود و آدمیزاد مست بودند انگاری، مگر برای آتش زدن این شهر نو این همه آدم نیاز است؟!

از بلند گو صدای فریادی بلند شد که: ” ملت شریف ایران، امروز ۱۰ بهمن ۱۳۵۷ آتش نشانی در اعلام همبستگی با ملت شریف، از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نمی‌خواهند، خودداری خواهد کرد” با تعجب از کنار دستی اش پرسید امروز چند شنبه است؟ و پاسخ شنید سه شنبه!
گم شده بود، همه چیز فرق کرده بود انگاری جز بوها، بو همان بو بود، ماشین ها همان ماشینهای قرمز بودند، به دنبال بو جمعیت را پس می زد و جلو می رفت، تمام ماشینهای قرمز بودند، اما خاموش، تمام آب های جهان گویی بسته شده بودند، مادری آن وسط آتش گرفته و فرزند در بغل ضجه می زد، می سوختند ، مردم برای آتش رقصان دست می زدند، زنانی آرام می سوختند در امتداد عمری جراحت و سوختگی، و عده ای می گریختند.

به دنبال بو خیابان را طی می کرد تا به تن بی جان زن رسید . او را بو کشید، زن مرده بود، زن باز هم مرده بود، آن زن هر روز می مرد. تن زن را و زن را رها کرد و برگشت، از میان ماشینهای قرمز رد شد ، پاکت سیگار را در آورد، بهمنی را آتش زد و تف کرد بر خیابان….

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید
بوها آتش خون
بوها آتش خون

 

?پی نوشت:

روزنامه اطلاعات دهم بهمن ۱۳۵۷ می‌نویسد:

از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. خانه‌ها و مغازه‌های داخل «قلعه» به آتش کشیده شد. گروهی به زنان ساکن محله حمله کردند، چند تن از شاهدان عینی اظهار داشتند تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شده‌اند. مأموران آتش‌نشانی که پیرو اعلامیه قبلی خود ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نمی‌خواهند، خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتش‌ها صورت ندادند.

* اگر در جهان تنها می بودم همه چیز را به ریشخند می گرفتم (کافکا)

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

67 + = 71