نگاهی به آرشیو رادیو و ابراهیم گلستان و چند مطلب خواندنی دیگر
گرم است
مثل آن روز برفی
که بی صدا
از کوچه می گذشتی …
۲
بعد از فوت کیارستمی سینما گران مختلفی از او گفتند. چه در داخل و چه در خارج . اما در این میان به نظر من حرف های ابراهیم گلستان درباره ی کیارستمی جذابیت های خاص خودش را دارد .
_ عباس کیارستمی آیا در استودیو گلستان همان جایی که فروغ فرخزاد و دیگران را دور هم جمع کردید با شما همکاری داشت؟
_ نه به هیچ وجه کیارستمی در استودیو گلستان حضور نداشت من از کارش خوشم می آمد و دورا دور از او حمایت می کردم، دلیلی نداشت هر کسی را که دوست داشتم بر دارم و بیاورم در استودیو گلستان و با او کار کنم مگر بنگاه خیریه باز کرده بودم!!!؟
پس از آن، علت ها و جراحات دم چشم: مانند کوری و شلی و بی پا و دستی یا چلاقی و فلج و زخمایی مثل کچلی و خوره بردگی و از سوختگی و هرچه مثل آن و هر چه که زیادتر بتواند تولید رقت و ترحم در بیننده بکند و به این صورت اگر معایبشان طبیعی بود که چه بهتر و اگر نبود، به وسیله متخصصین آن به وجود می آوردند.
کوریشان به دو گونه بود: یکی کوری به تمام که واقعا کور بشوند و یکی کوری تصنعی که با دستور و تمرین سفیدی چشمشان به جای سیاهی برود و باز کور شدن واقعیشان این که یا فقط کور بشنود و یا میل کشیدن و ته سنجاق سرخ که به مردمک چشمشان فرو ببرند کورشان کنند و یا کور بدنما به خاطر جلب توجه نمایند…به همین گونه است فلج دست و پا که چه ساختگی و چه به وجهی واقعی برایشان بهتر از طبیعی درآوردند.
تا روی کار آمدن سید ضیاء الدین طباطبایی که مردم توانستند در صدرات صد روزه اش که دستور جمع آوریشان را داد، نفسی کشیده تا حدی از دستشان خلاص شوند و دولت های بعد از او که هر یک سرمنشا اصلاحاتشان گدا جمع کنی معلوم بشود اما نه گدا جمع کنی، بلکه نان به سفره مامور انداختن و گدا لخت کنی که جیب و بغلشان کاویده مرخصشان می کردند و اگر بیش از آن در نزدشان سراغ می کردند، یکی دو روزی نگهشان داشته با کنار آمدن روانه اشان می ساختند. اصلاحاتی بخاطر سرعت اثر!
خودشیفتگی هم معنایی روزمره و هم معنایی روانکاوانه دارد. ماجرایی در شمارۀ چهارم سپتامبر روزنامۀ نیویورک تایمز معنای روزمرۀ آن را مشخص میکند: «پیشرفت سیاسی دونالد جی. ترامپ توجه همه را به صفت شخصیتی خاصی جلب کرده است: خودشیفتگی. هرچند خودشیفتگی تعریفی دقیق را برنمیتابد؛ اکثرِ روانشناسان قبول دارند که این صفت شامل خودمحوری، لافزنی، احساس برحقبودن و نیاز به تحسین میشود.» ترامپ در این معنا قطعاً خودشیفته است؛ اما معنای روانکاوانۀخودشیفتگی متفاوت است: داشتن خودی ضعیف و محاصرهشده بهجای خودی سلطهجو و جسور. یکی از مریدان لَش (خودِ نویسنده)، شخصیت خودشیفته را اینگونه توصیف میکند:
محتاط در برقراری روابطی صمیمی و دائمی که مستلزم وابستگی است و بنابراین ممکن است خشم دوران کودکی را برانگیزد؛ بهستوهآمده از احساس تشویش و پوچی درونی؛ دائماً در فکر «رشد» شخصی و تجربۀ احساسات جدید؛ مستعدِ داشتن تصاویری متضاد از خود شامل بزرگنمایی و تحقیر؛ مستعد تجربۀخشم و وحشت دربارۀ هر فرد صاحب قدرت، مشابه تجربۀ کودک دربارۀ هرکسی که به او وابسته است؛ ناتوان از همانندپنداری عاطفی با نسلهای گذشته و آینده و بنابراین ناتوان از پذیرش دورنمایی از کهنسالی، زوال و مرگ.
پیشرفتهای بزرگ در دهههای اخیر، انقلاب اطلاعاتی و پیروزی نئولیبرالیسم فقط فشارهای وارد بر خانواده را شدیدتر کردهاند. افزایش ناامنی اقتصادی و ماشینیشدن کارها که استراتژیهای اصلی نئولیبرالیسم است، اقتدار و اعتمادبهنفس والدین را تحلیل برده است و نوجوانان را با دورنمای «جنگ همه علیه همه» در بزرگسالی روبهرو کرده است. در داخل و بیرون از کلاسِ درس، موجی از رسانههای مملو از تبلیغات، کودکان را بهعنوان مصرفکنندگانی نوپا هدف قرار داده است. اینترنت و رسانههای اجتماعی، تعامل بین اعضای خانواده و بهویژه تعامل بین نسلها را کمرنگ کردهاند. این در حالی است که نوجوانان روزبهروز از مواجهات رودررو بهعنوان روش ارتباطی پیشفرض کمتر استفاده میکنند. چنین مواجههای مسلماً نزدیکی عاطفی بیشتری بههمراه دارد. زندگی مبتنی بر ارتباطات هایپری [با استفاده از ابزارهای ماشینی] با همۀ جاذبههایش، نیرویی مرکزگریز است.
خانواده، به هر شکلی که باشد، فقط میتواند در محیط روانی سالم رشد یابد و به کامیابی برسد. کسانی که نفع مالی در انکار این نکته ندارند، کمکم درمییابند که دستکاری کلان در محیط فیزیکی ما به احتمال زیاد تأثیرشدیدی بر سلامت عمومی خواهد گذاشت. اما طول خواهد کشید تا پی ببریم که همین وضع در مورد محیط روانی ما نیز صادق است. سیل بیپایان پیامهای بازرگانی که کاملاً عاری از اطلاعات یا هنر است، به بخار ذرات سمی میماند که هوا را حتی در پیشرفتهترین کشورها آلوده میکند. جریان پیوستۀپیامرسانی اجتماعی در فضای مجازی، از لحاظ نداشتن مواد مغذی، شبیه غذاهای ناسالم وبیکیفیتی است که همهجا یافت میشوند. گاهی هیچیک از ما در مقابل این غذاها تاب مقاومت نداریم. ماشینیشدن کارها و پولیشدن اقتصاد، اکثرِ ما را سردرگم و آسیبپذیرمیکند؛ همانطور که پیشرفت علم و فناوری همه را چنین میکند. فقط نخبگان هوشمندند که میتوانند نیروهای بهظاهر جادویی و محرک ماشینهای پیچیدهتر ما را واقعاً درک کنند.
همانطور که محیطزیستگرایان و مارکسیستها و طرفداران ایدههای فروید میگویند، همهچیز به هم مرتبط است. کافی است فقط یک نخ را بکشید تا تار و پود همه چیز از هم بپاشد. برای تقویت نهاد خانواده باید در مفهوم تقسیم کار بازنگری کنیم؛ یعنی مفاهیم بهرهوری، کارایی و رشد را از نو ارزیابی کنیم و توزیع ثروت و قدرت اقتصادی را به نقد بکشیم. حتی شاید به مفاهیم جدیدی از «حقوق»، «فردیت» و «آزادی» نیازمند باشیم.
تعریف سهمی برابر برای مردان و زنان یا سفیدپوستان و سیاهپوستان بهمنظور ادارۀ جامعهای مسموم را بهسختی میتوان هدفی ارزنده دانست؛ چه رسد به اینکه هدفی بنیادین بدانیم. اِلنویلیس در سال ۱۹۹۷ در پاسخ به نقد لَش بر فمینسیم معاصر مینویسد: «از دهۀ شصت… جریان بزرگِ تفکر فمینیستی، شغلگرایی را به نقد کشیده و خواهان بازسازی مفاهیم کاری بوده است.» اگر این جریان هنوز زنده است و میخواهد پا را فراتر بگذارد، لازم است نقد لَش بر مساویدانستن پیشرفت با مصرف گسترده و تأکید او بر محدودیتها و مقیاس انسانی را بپذیرد.