دل نوشته ای اندر معایب مدیریت “پریا” پسند!

 پخش سریال” پریا” بهانه ای شد برای بازگویی درد و دل های تکراری مخاطبانی که سریال هایی با موضوعات تکراری نمی خواهند . آنچه خواهید خواند نقدی است که به تازگی برای هنرلند ارسال شده است و بازتاب نظر نویسنده محترم آن است.

این یادداشتی است از طرف مخاطبی که سطح انتظاراتش بالاست و می داند مدیران فرهنگی در یکی از فرهنگی ترین سازمان های کشورش، برای نظرات و خواسته هایش اهمیتی قائل نمی شوند. بنابراین او دو راه دارد: یا وفادارانه “پریا” ببیند یا مانند سایرین کوچ کند به شبکه های اسمش را نبر!

چند هفته ای است شبکه سه که یکی از پر بیننده ترین شبکه های سیمای کشورمان است ، بعد از مدتها سریالی را در جدول پخش خود گنجانده است. سریالی که حتی با شنیدن نامش نیز می توان حدس زد چه محتوایی دارد و هدف از تولیدش چیست.سریال” پریا” این روزها در پر بیننده ترین ساعت پخش شبکه سه روی آنتن می رود تا شاید جانی بدمد به پیکر نحیف و از نفس افتاده سازمان عریض و طویل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. البته این انتظار دور از ذهن نیست، سریال هایی مانند پریا بارها امتحان پس داده اند و عوام را برای دقایقی پای شبکه های وطنی نشانده اند و این اصلا اتفاق ناخوشایندی نیست.( هرچند به نظر می رسد به تدریج از تأثیر این فرشته های نجات کاسته می شود).

پریا داستانی را روایت می کندکه تلویزیون به ندرت در قالب یک درام به سراغ آن رفته است.داستانی درباره ایدز در بستر یک خانواده. دغدغه ای که سالهاست در جامعه ما چه عیان و چه پنهان، دل نگرانمان کرده است و با این حال هنوز هم دست و دل تلویزیون از پرداختن به این معضل می لرزد. در چنین شرایطی به نظر می رسد “پریا” سعی در شکست این تابو و مقابله با باورهای نادرست دارد و با این چاشنی مخاطب پسند توانسته است گوی سبقت را از رقبای تابستانی اش در سایر شبکه های سیما برباید. هر چند که این بزرگترین نقطه قوت، به بزرگترین نقطه ضعف پریا نیز تبدیل شده است.

عدم حضور خلاقیت در روایت داستان و ساده گویی و گره هایی که مخاطب به راحتی می تواند حدس بزند که چگونه بازخواهند شد، هیجانی برای طلب قسمت بعدی در بیننده باقی نمی گذارد و ظاهرا عطش حاضر برای پیگیری سریال، از نبود گزینه های دیگر برای انتخاب ناشی می گردد. همین سهل انگاری در پرداخت داستان موجب شده است پیام ها و توصیه های پزشکی این سریال دست کمی از قرار دادن دوربین مقابل یک پزشک و در یک مصاحبه نداشته باشد و این پند و اندرزهای بهداشتی به وضوح خارج از روند دراماتیک سریال ایراد شوند . بنابراین مخاطب برای لحظاتی خود را مقابل یک برنامه صرفا آموزشی می بیند و نه سریالی که باید نکات آموزنده را غیرمستقیم و در بطن داستان ارایه دهد. از طرفی “پریا” دست خود را از همان قسمت های آغازین برای بیننده رو کرد و پیش بینی روند داستان و پایان بندی اش کار چندان دشوار و هیجان انگیزی نیست.

در رسانه های سراسر دنیا محصولاتی مانند پریا که به نظر می رسد بیشتر با اهداف تجاری تولید می شوند، رایج اند و الگو های مشخصی نیز دارند. این تولیدات با فیلمنامه هایی ساده تر از داستان های شبانه کودکان، عموما توسط کارگردانانی که در این راه چندین پیراهن پاره کرده اند و در انتخاب بازیگران “مخاطب جور کن” تبحر دارند، ساخته می شوند و با یک چاشنی به ظاهر آموزنده و به غایت “تو چشم” سعی در گنجاندن خود در لیست آثار فاخر و تأثیر گذار دارند.

اما مشکل از جایی آغاز می شود که سازمانی با اهداف والا و آرمان هایی مقدس، در این برهوت سریال سازی وظاهرا مشکلات مالی، بعد از مدتها تمام تمرکز خود را برای پر کردن یکی از ساعات کلیدی پخش ، روی سریال هایی می گذارد که بعید است حتی در حافظه مخاطب تنوع طلب این روزها باقی بمانند چراکه سریالهائی مانند پریا با داستانی یک خطی، دیالوگ هایی سطحی، شخصیت پردازی های ضعیف، روابط عاشقانه غیرقابل هضم و البته تابع اصل قهرمان سازی از یک زن ، تکراری هزار باره از انواع و اقسام سریال های تولید داخل و شبکه های ماهواره ای فارسی زبان به شمار می روند که به راحتی درمیان سریالهای مشابه خود از یاد می رود ، وهرچند سازندکان آن تلاش کنند تا با استفاده از نام  قهرمان داستان برای عنوان سریال ، آن را درحافظه مخاطب جا  بیندازند باز هم در ماهیت این اقدام ناکام خواهند ماند!

باز هم تکرار می کنم، مشکل این نیست که چرا چنین سریال هایی ساخته می شوند بلکه نکته تأسف آور تبدیل این سریال ها به تنها گزینه موجود روی میز، آن هم در فضای رقابتی با شبکه های ماهواره ای است. سوال اینجاست که آیا صدا و سیما توان تولید سریال هایی با محتوای ارزشمند و فاخر را ندارد یا نمی خواهد تجربه شگفت انگیز آثاری مانند مدار صفر درجه، هزاردستان، امام علی، مختار نامه، شوق پرواز، صاحبدلان، روزی روزگاری، سربداران و… را تکرار کند؟ آیا صرف بودجه های میلیاردی نه فقط در حوزه سریال های اصطلاحا آبکی، بلکه در سایر برنامه های کم مخاطب و در شبکه های متعدد با برنامه های تکراری، کفاف ساخت سریال هایی استاندارد را نمی دهد؟ آیا نیروهای جوان، خلاق و مستعد در کشورمان منقرض شده اند و باید با همان ها که بوده اند و خواهند بود سر کنیم؟

آیا صدا و سیما شکست در برابر شبکه های آن ور آبی را پذیرفته است و تنها برای پر کردن جیب بعضی از عزیز کرده هایش برنامه می سازد و مدیران فنی و نه فرهنگی اش، تمرکز خود را روی جنجال سازی های سیاسی در جهت خوشامد “برخی” گذاشته اند؟ و دهها سوال بی جواب دیگر که مخاطب حوصله تفکر درباره آن ها را ندارد و اصلا وظیفه ای در این باره برایش تعریف نشده است، بنابراین در این بازار رنگارنگ انبوه رسانه های نوین به راحتی مخاطبان مان را تسلیم خوش رنگ و لعاب ترین رسانه ها که از قضا دشمن و معاند نامیده ایم شان، کرده ایم.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. محمد می گوید

    سلام
    کاملا با شما موافقم
    اصلا داستان نداره این فیلم
    کاش حداقل فیلمنامه نویس یه بار داستانش را میداد داداش بزرگترش میخوند
    حتما میدونین که سعید فرهادی برادر اصغر فرهادی هستش
    من از همشهریانشون هستم. هر چقدر پز اصغر آقا را این ور اون ور دادیم برادرش با این سریال مزخرف، از توی چشمامون دراورد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

39 − 30 =