نقد فیلم پلنگ سیاه
شناسنامه فیلم پلنگ سیاه | کارگردان : Ryan Coogler
نویسندگان : Ryan Coogler, Joe Robert Cole
بازیگران : Chadwick Boseman, Michael B. Jordan, Lupita Nyong’o, Danai Gurira, Martin Freeman, Daniel Kaluuya, Letitia Wright, Winston Duke
خلاصه فیلم
Black Panther داستان درگیری پلنگ سیاه، حافظ و مدافع کشور واکاندا، سوپر هیروی داستان با بدمن دورگه امریکایی واکاندایی غصبکنندهی حکومت اوست.
نقد فیلم
Black Panther داستان دیگری از داستانهای سوپر هیرویی مارول اینبار نیز بر اساس یک ابر قهرمان سیاهپوست است. یکی از نمونههای خوب این گونه از فیلمها با چنین سوژهی قهرمانی را در Blade دیدهایم با این تفاوت که روند تغییر ژنتیکی ابرقهرمان در بلید به گونهای تطابق بیشتری با کانتکست داستان داشت.پلنگ سیاه با یک نریشن داستانی از پدر کیل مانگر شروع میشود. یعنی جایی که پسر از پدر دربارهی ریشهی واکاندا میپرسد و پدر راز واکاندا را برای پسر خود فاش میکند. البته که راز واکاندا چیزی جز تئوری فرگشت با تقریر هومو ساپینساش نیست.
برخورد شهاب سنگ:
برخورد یک شهاب سنگ به جهان و اعطای ریشه گیاه دلنما از سوی توتم ایزد پلنگ به یک سوپرهیروی پادشاه وار در واکاندا و ایجاد نسل هومو ساپینس، بهانهای برای شروع یک ابرقهرمان است. البته که این نگاه که در کتاب پرطرفدار نوح هراری یعنی انسان خرمند به عنوان یک مدافع هومو ساپینس افریقایی نیز اخیرا هم مطرح میشود در مقابل ایجاد نسل خردمند از نئاندرتالها در مناطق جغرافیایی دیگراست.به هر روی واکاندا به عنوان یک منطقه و بستر برای ایجاد انسان خردمند پلنگ سیاه و طبیعتا مردم آن تخیل میشود که هوموساپینس اولیه را به رخ میکشد. البته که از مارول ساخت چنین فیلمی حتما با عنصر سیاستهای امریکایی متعارض نیست. چرا که به طور واضح در پایان این مامور راس (با بازی Martin Freeman) است حتی واکاندای پیشرفتهی تکنولوژیک را از خطر نابودی و به نوعی فاش شدن نجات میدهد.
فیلمهای سوپرهیرویی سالهاست داستان جدیدی ندارند:
اما به هر روی فیلم به نظر با فکر کلی و تیپیکال هالیوودی و بهتر بگوییم با قرائت مرسوم هالیوودی در تبیین جهان در اکثر آثارش مطابق نیست. البته که دو عنصر فرهنگ کول امریکایی و سرباز نجاتبخش نظامی امریکایی را همراه خود دارد و از این حیث هیچگونه تفاوتی وجود ندارد. اساسا سالهاست که دیگر فیلمهای سوپرهیرویی داستان جدیدی ندارند و فقط روایتهای مختلف از آن را به بیننده ارائه میدهند.
کافیست شما یک ابرقهرمان (ترجیحا با یک لباس مخصوص) بسازید و در سوی دیگر یک بدمن قوی لجوج انتقام گیر قرار دهید تا مایه داستانی شکل بگیرد و دیگر با ورود حجم عظیمی از اطلاعات آنرا مدیریت کند.
فیلم عروسی:
پلنگ سیاه از حیث داستانی واقعا نحیف و فاقد ظرافتهای خاص فیلمهای امریکایی است. یک بدمن نصفه و نیمه بیمنطق دارد و یک حاکم همانند پادشان عادل پیشدادی ایرانی که خیر مطلق هستند و آخر داستان پذیرندهی خوبی و خوشی و در این فیلم خیلی ایرانی وار میشد حتی یک عروسی نیز در آخر فیلم به راه انداخت.
داستان غیر قابل باور:
داستان اولیه آن یعنی انتقام کیل مانگر (با بازی Michael B. Jordan) از تشالا (با بازی Chadwick Boseman) به واسطهی مرگ پدرش و سختیهایی که او متحمل شده مسیر درستی است ولی داستان غیرقابل باوری مثل پیوستن وی به نیروهای امنیتی امریکا و نوع تربیت وی برای ، مثلا از بین بردن واکاندا دیگر واقعا در داستان فیلم نمیگنجد. نقص در شخصیتپردازی بدمن فیلم به همراه یک بازی نه چندان خوب، تنها و تنها یک تیپ از بدمن نه چندان دلچسب به بیننده ارائه میدهد.
بدمن غارتگر:
بدمنی که چیزی جز دعوا و قتل و غارتهای مختلف از وی دیده نمیشود و پسرعموی تشالا است و علیالقاعده منطقیتر است که به دنبال یک انتقام باشد اما او تمام آیین واکاندایی را بلد است و به قصد سلطنت ظاهر میشود درصورتیکه هیچگاه مشخص نیست که انگیزهی وی برای کارهایش چیست. نشانههای گرایش به امریکا در وی هم در دیالوگ پایانیش با تشالا و هم در صحبتهای مامور راس مشخص شد اما همانطور که بیان شد آیا انتقام منطقیتر نیست؟!
تنزل در ذهن بیننده:
این ضعف در شخصیتپردازیها دقیقا دلیل افت کیفیت فیلم در داستان و روایت است. یک بدمن خوب بدون شک یک فیلم خوب میسازد و یک بدمن بد با همهی ابتکارات فرمیش نیز نمیتواند فیلم را به نقطه قابل قبولی برساند.این ماجرا بیش و کم درباره تمام شخصیتهای فیلم به جز تشالا صادق است و به نوعی آنقدر همه چیز در این فیلم تکراری است که موجب تنزل جایگاه ابرقهرمان در ذهن بیننده میشود.
داستان این فیلم نیز از اساس در روابط علی معلولیش، ناکارامد و کاریکاتوری عمل میکند. زندگی مخفی واکانداییها و یا وجود مامور راس در واکاندا و یا مواضع رییس ارتش واکاندا یا دلیل عدم آمادگی دختری که تسالا دوستش دارد و همچنین ظهور کیل مانگر کاملا اتفاقی و بر اثر اتفاقات سست است که رقم میخورد و این تاثیرگذار در روند داستانی است.
نجات بلک پنتر:
اما چیزی که بلک پنتر را از تباه شدن در ورطه بد بودن نجات میدهد طراحی صحنههای مختلف شهری و اصولا جلوههای ویژه آن و به خصوص صدای ان است به نحوی هیچگاه گوش بیننده را اذیت نمیکند و یکی از روانترین نمونهها در این زمینه فیلمهاست.در پایان باید گفت به نظر میرسد پلنگ سیاه نیز به مانند اکثر سوپرهیروییهای دیگر بتواند بازگشت هزینهی بالایی را داشته باشد و حضور وی در نامزدهای اسکار نیز میتواند به محبوبیت آن کمک شایانی انجام دهد. بلک پنتر یک فیلم اکشن متوسط جذاب است که ممکن است از دیدن آن شگفتزده نشوید اما میتوانید تا آخر با آن همراهی کنید و از یک فیلم اکشن لذت ببرید.
علی منصوری ۵/۱۲/۹۷
چه مطلب جالبی
ببخشید من دانشجوی سینما هستم و دارم روی سینمای سوپرهیرویی غیر امریکایی کار میکنم اما تا به حال این نوع نگاه ژنتیکی و جامعه شناختی به این دو فیلم پلنگ سیاه و بلید اصلا نشنیده بود. با اینکه انسان خردمند و انسان خداگونه هم خوندم اما به این نسبتی که مطرح شده تا حالا فکر نکرده بودم. امکان داره منو راهنمایی کنید؟ خیلی ممنون میشم
نظر لطفتونه
فک میکنم منظورتون از نگاه ژنتیکی این دوگانهی انسان هوموسپینس و نئاندرتال باشه که اتفاقا نوح هراری در انسان خردمند به این موضوع اشاره میکنه و خب تا جاییکه بنده میدونم در سینمای امریکا، ابر انسات سیاهپوست دیگهای نیست البته شاید در یک سری فیلمهای اخیر مثل شزم هم باشه مطمئن نیستم. منتها دربارهی سوپرهیروهای غیر از سینمای امریکا خبری ندارم واقعا. شاید بشه در سینمای هند نمونههای کمیکی پیدا کرد و در کانتکست همون فیلم بررسیش کرد. اطلاعی در این زمینه ندارم متاسفانه که بتونم راهنماییتون کنم. در کل اما سینمای سوپرهیرویی امریکا تا قبل از این شاید نکتهای فلسفی یا عمیق برای افراد جستجوگر در این معنا نداشته تا اونجایی که بنده اطلاع دارم و غالبا فیلمهایی از جنس اینترتیمنت بودن و بعضا فیلم خوب هم توش پیدا میشه اما این پلنگ سیاه هم که اصلا فیلم خوبی نیست. منتها رویکرد جدیدی به نظر من در سینمای امریکا درحال شکلگیری هستش که داره به شخصیتهای خاصی در سینمای سوپرهیرویی امریکا میپردازه که فارغ از شاید داستانهای معمولی دیسی و مارول هستش و سعی میکنه که به وجوه جامعهشناختی و فلسفی داستان این شخصیتها بپردازه و کمتر به اون هیاهوهای فوق غیر طبیعی بپردازه و از بعضی ویژگیهای فراانسانی این شخصیتها مثل جاودانگی صرف نظر کنه یا دستکم اونها رو مسکوت بذاره همچنین به وجوه فلسفیتری از این شخصیتها در باب معنای زندگی بپردازه و به واقع هم این از هوشمندی اونهاست که متوجه میشن این شخصیتها هرکدوم یک پتانسیل به شدت قوی در باب معنای زندگی و همچنین روابط اجتماعی دارن که تا به حال دربارش حرف قابل توجهی زده نشده. نمونههای رفتارهای اجتماعیای که با این افراد میشه رو اگر پیگیری کرده باشید که حتما کردید نمونههای معروفی در آیرونمن وقتی معروف میشه یا در تور وقتی به زمین میاد و … قابل مشاهدست ولی خیلی سریع ازش گذر میشه اما در باب معنای زندگی هم این قضیه صادقه و این تغییر رویکرد یا نگاه جدید به شخصیتهای سوپرهیرویی در دو فیلم اخیر از دیسی و مارول یعنی لوگان و جوکر قابل مشاهدست. این دوتا فیلم عملا یک رویکرد متفاوت به بحران شخصیت و معنای زندگی برای این دوتا کاراکتر داره و حتی بدون اطلاع یا بدون در نظر گرفتن سوابق این شخصیتها هم رویکرد متفاوت فکریشون به مقولهی معنای زندگی قابل بررسیه. در جوکر هم شما میبینید با اینکه این جوکر در این فیلم کاملا توی پازل داستانی جوکر کمپانی دیسی از مجموعه کیلینگ جوک گرفته تا بتمنهای نولان، قرار میگیره و مثلا بروس وین (بتمن) در کودکی میبینه و حتی فکر میکنه که برادرشه یا مرگ توماس وین و زنشو در انتها نشون میده و آغاز بتمن رو نوید میده یا حتی کشتن ۳ نفر از شهروندان رو انجام میده که مطابق کمیک هاست اما در شخصیت و رازهای درونی شخصیت متفاوته و مثلا دیگه موهای سبزش و قیافش حاصل افتادن توی مواد شیمیایی نیست بلکه گریمه یا قدرت مبارزهی عجیب نداره یا احتمالا جاودانه نیست و در یک بستر واقعی اجتماعی قابل تفسیره. حالا من یک یادداشت تحلیلی فلسفی هم در این باب روی جوکر نوشتم که اگر بخواید تقدیم میکنم. نمیدونم کمک تونستم بکنم یا نه و اصلا چی مد نظر شماست ولی در همین حد امیدوارم مقبول واقع بشه
بله خیلی لطف میکنید واقعا. امکان داره شماره تماس یا ایمیلتون بهم بدید؟!