نقد فیلم خروج | از گزارش یک جشن تا خروج از حاتمی‌کیا تا ده‌نمکی

خلاصه فیلم خروج

خروج راوی روایت خروج مردمی معترض به وضعیت حساس کنونی از دنیای بی ملاحظه‌ای است که مسئولین ناتوان این کشور مسبب آن هستند. داستانی که در آن عده‌ای کشاورز در یک مطالبه‌گری صنفی قصد سفر به تهران برای ملاقات با مسئولین را دارند.

عوامل فیلم

نویسنده و کارگردان : ابراهیم حاتمی‌کیا
بازیگران : فرامرز قریبیان، پانته‌آ پناهی‌ها، جهانگیر الماسی، سام قریبیان، کامبیز دیرباز، گیتی قاسمی، محمدرضا شریفی‌نیا، محمد فیلی، مهدی فقیه، آتش تقی‌پور، اکبر رحمتی

نقد فیلم

در دنیای کودکی در جشن‌ها و به خصوص جشن تولدها زمانیکه نوبت به باز کردن هدیه‌ها می‌رسید، دو شعر ورد زبان شادی‌کنندگان جشن بود. شعری با بار مثبت و حاوی تشکر و تحسین و شعری با بار منفی و حاوی اعتراض و شماتت که صد البته دندان اسب پیش‌کشی را شمردن خود کار ناپسندی است اما نمی‌دانم چرا بیخود و بی‌جهت پس از دیدن فیلم خروج یاد شعر منفی جشن‌ها افتادم تا بنده نیز از اثرات مخرب فرهنگ عامه چیزی مطلبی در نوشته‌ام داشته باشم.
اگر بخواهم یک وصف محترمانه درباره‌ی آخرین فیلم حاتمی‌کیای عزیز بیان کنم باید بگویم خروج دقیقا مصداق یک فیلم بد است. یک فیلم جاده‌ای که از فرمول همیشگی حاتمی‌کیا بهره می‌برد که شاهکارهای مثل آژانس شیشه‌ای نیز حاصل همین فرمول است. اما خروج به علل مختلف نمی‌تواند از آن به خوبی بهره‌مند شود تا فیلم خوبی همچون آژانس و تا حدودی بادیگارد از آن بیرون بیاید.
هرچند رد پای رسیدن به خروج را می‌توان در بادیگار مشاهده کرد اما خروج به واقع یک سقوط چند پله‌ای از حد استاندارد کارگردان بزرگ ایرانی است. کارگردانی که گاه می‌شنامیش و امیدوار می‌شویم که سر از خاک برارد و بر فراز آسمان سینمای ایران به پرواز درآید و گاه آنقدر نمی‌شناسیمش که ترجیح می‌دهیم فرض کنیم که حاتمی‌کیا نیست که این فیلم را ساخته است.
اما به واقع خروج را حاتمی‌کیا ساخته است و متاسفانه به واقع خروج را فرامرز قریبیان بازی کرده است. و فقط خروج است که می‌توانست ۲ تن از بزرگان سینما را اینقدر بد جلوه دهد.

خروج

فرامرز قریبیان در فرمول همیشگی حاتمی‌کیا جواب نداده است. تو گویی صلابت “استوار حق‌گوی” فیلم سناتور با خستگی و شرافت “اوس فولاد” فیلم ترن مخلوط شده و یک ژست سیگار کشیدن و سیگار گوشه لب نگه داشتن کلینت ایستوودی هم به آن اضافه شده است و کاراکتری ناقص و بی‌معنا به نام رحمت بخشی خلق شده است که معلوم نیست در این خیمه‌شب‌بازی حاتمی‌کیا، نماد چه کسی و چه چیزی است!!!!

فرمول ویژه‌ی حاتمی‌کیا

قاعده‌ی همیشگی فیلم‌های عمو ابراهیم در خروج نیز وجود دارد یعنی یک کهنه رزمنده‌ی دور افتاده از جامعه، به یکباره بر علیه روند اشتباه جامعه‌ی پس از جنگ، طغیان می‌کند و محکم و استوار بر سر حرف خود می‌ایستد و نظم فعلی جامعه را به چالش می‌کشد.

در این بین نیز حرف‌هایی دلسوزانه از به انحراف رفتن مسیر جامعه از آرمان‌های انقلاب و جنگ می‌گوید و مثل تمام فیلم‌هایش، ادای احترامی نیز به شهدا و مقام شهید برخواسته از یک مکتب انقلابی می‌کند و آن را بزرگ می‌انگارد. فرمولی که برای کشفش می‌توان تا ابد پیشانی ابراهیم حاتمی‌کیا را بوسید و از او تشکر کرد.اما خروج فقط به ظاهر از این فرمول پیروی می‌کند اما در باطن دیگر استواری عقیده‌ی حاتمی‌کیا به اعتقاداتش را دربرندارد.
اگر حاج کاظم، نظمِ هر روز به سمت غرب نزدیکتر شونده‌ی جامعه را زیر سوال می‌برد، برای کارهایش علت دارد و به شدت نیز به درستی عقیده‌اش معتقد است. راجع به آن گفتگو می‌کند و برای دفاع از آن از خودگذشتگی می‌کند. قهرمان او یک انسان شجاع است که در مقابل کنایه و تهدید مقامات کشور، یک پوزخند از سر غرور و لجاجت نمی‌زند بلکه اشک می‌ریزد و به خدا توسل می‌کند.

برای حاج کاظم آژانس و حاج حیدر بادیگارد (بخوانید ابراهیم حاتمی‌کیا)، وزیر و وکیل و رئیس‌جمهور و هیچ فرد دیگری فرقی نداشت. او به دنبال نهیب زدن به مردم بود که فراموششان نشود که فراتر از این هیاهوی مضحکی که کل حاکمیت برای چهار نعل دویدن به سوی غربی شدن راه انداخته است، ارزش‌هایی وجود دارد که می‌توان با بازگشت به سوی آنها جامعه‌ی بهتری داشت. اما خروج، دیگر هیچ ارزشی را پیشنهاد نمی‌دهد و فقط به شکل یک انتحاری بی‌مغز، به سمت هدف حرکت می‌کند تا به آن برخورد کند.

خروج
به واقع حاتمی‌کیا با خروج چه حرفی برای گفتن دارد؟!

آیا عدل‌آبادِ نمادین او که از هر قوم و زبانی در آن نماینده وجود دارد، نماد ایران است که دولت در آن آب سمی روانه کرده است و زندگی همه مردم را به ورطه‌ی نابودی کشانده و جوانان را دربند کرده است؟!
آیا حاتمی کیا می‌خواهد به نسل گذشته بگوید که حالا که همه‌ی جوان‌هایتان در زندان هستند و شما که برای این خاک جنگیده‌اید مسبب آن هستید، خودتان باید دست به کار شوید و بر علیه این وضعیت خروج کنید؟!
آیا حاتمی‌کیا هنوز مثل آژانس شیشه‌ای، نقطه‌ی امیدی مثل هلی‌کوپترِ پایان فیلم که مقامی بالاتر از رئیس‌جمهور است دارد؟! یا آیا هنوز معتقد است یک کهنه رزمنده می‌تواند با نهیب زدن به جامعه از بالاترین سطح تا پایینترین سطح آن، تاثیرگذاری‌ای داشته باشد که مقام بالاتر از رئیس جمهور نیز با این نهیب، هلی‌کوپتری برای قهرمانش بفرستد؟! یا آیا حاتمی‌کیا معتقد است که راه دولت از حکومت جداست و می‌توان گاهی از مقامی فراتر از رئیس‌جمهور دفاع کرد؟!

حرف حاتمی‌کیا چیست؟

به واقع حاتمی‌کیا با خروج چه چیزی می‌خواهد بگوید که فارغ از فرمِ به شدت غیر قابل دفاع اثرش، چنین در انتقال حرف و داستانش به ابهام‌گویی و بی‌مایگی افتاده است؟!
معلوم نیست که آیا حاتمی‌کیا میخواهد بگوید که مقام فراتر از رئیس‌جمهور که روزگاری هلی‌کوپترش را برای حاج کاظم می‌فرستاد، امروز هلی‌کوپترش را به رئیس‌جمهور مریض و اسهال‌گرفته‌ی کشور داده است که وسط مزرعه‌ی پنبه‌ی رحمت بخشی فرود بیاید و زندگی او را نابود کند یا هلی‌کوپتر دوم را متعلق به آن مقام فراتر می‌داند که هنوز به فکر مردم است و در مزرعه‌ی آنها فرود نمی‌آید و اگر رئیس جمهور پشت تراکتور رحمت بخشی (بخوانید مردم) سوار هلی‌کوپتر دوم شوند نجات میابند؟!
معلوم نیست که اصلا قهرمان خروج می‌خواهد به رئیس‌جمهور چه بگوید؟! آیا اصلا برای صحبت و اعتراض به رئیس‌جمهور درباره‌ی زمین و زندگیِ نابود شده‌اش می‌رود یا می‌خواهد از پسرِ شهیدش و جامعه‌ی به زندان افتاده‌اش بگوید و درد دل کند؟!
معلوم نیست که رحمت بخشی می‌خواهد به رئیس‌جمهور اعتراض کند یا او را نقطه‌ی امیدی می‌داند برای اصلاح وضعیت موجود که کل حاکمیت در ایجاد آن نقش داشته است؟!
واقعا تکلیف حاتمی‌کیا در این فیلم با هیچ چیزی روشن نیست. دلیل دیگر به این مسئله سکانس درون پاسگاه است. معلوم نیست چرا وقتی ملاآقا (با بازی مهدی فقیه) پیشنهاد دیدار با مقامات کشور را می‌دهد و یکی یکی مقامات بالا و بالاتر از طرف بقیه پیشنهاد می‌شود، رحمت بخشی (بخوانید ابراهیم حاتمی‌کیا) روی رئیس جمهور می‌ایستد؟!

اعتراض به مقام اول کشور

آیا حاتمی‌کیا بالاترین مقام کشور را رئیس جمهور می‌داند؟! یا در فیلم سمبولیکِ تخیلی‌اش، بالاترین مقام رئیس‌جمهور است؟! او قصد شکایت و اعتراض به چه مقامی را دارد؟!
آیا اگر او واقعا قصد اعتراض به رئیس‌جمهور را دارد، به این مسئله معتقد است که وضعیتِ فعلیِ اسفبارِ کشور، فقط یا به طور عمده، حاصل کار رئیس‌جهور است یا کسان دیگری در مقامات بالاتر و پایینتر نیز در این وضعیت نقشی دارند؟!
یا اینکه آیا او میخواهد‌ بالاترین مقام کشور را در این فیلم به نمایش بگذارد منتها سرمایه‌گذار فیلم و گروه‌های فشار و آزادی بیان و … دست و پای او را بسته‌اند و او نیز با این فیلم سمبلیک، در حال اعتراض به این مسئله است؟!
همه‌ی این سوال‌ها و صدها سوال دیگر درباره‌ی این فیلم مطرح است اما سوال اصلی این است که چرا حاتمی‌کیا دیگر شجاعت خود در بیان دیدگاهش و اعتقادش را مثل آژانس شیشه‌ای ندارد؟! آیا حاتمی‌کیا میخواهد یکی به نعل بزند و یک به میخ!؟

پیر جوون زخم چشیده

روزی این تفکر در او وجود داشت که از “پیر جوون زخم چشیده” در قصه‌ی غول چند سری که حاج کاظم آن را در آژانس شیشه‌ای تعریف می‌کرد، نشانی باشد و هلی‌کوپتری برایش بفرستد، به راحتی سخن می‌گفت اما حاتمی‌کیای متزلزل امروز چه در بادیگارد و چه در خروج دیگر حرفی از “پیر جوون زخم چشیده” نمی‌زند؟!
چرا اگر حرفی و سخنی درباره‌ی این موضوع دارد با شجاعت آن را بیان نمی‌کند و تا این حد به تکلف‌گویی و ابهام افتاده است؟! چه ایرادی دارد اگر حتی انتقادی و اعتراضی است، ابراهیم حاتمی‌کیا آن را بیان کند!!! یا چه ایرادی دارد اگر تحسین و دفاعی است، ابراهیم حاتمی‌کیا آن را بیان کند!!! چه کسی بهتر از ابراهیم حاتمی‌کیا برای بیان دغدغه‌هایش، آن هم در اثر خوب و زیبا نه چنین اثر آشفته‌ای که تعجب همه را وادارد!!!
چطور یک فیلم باید از اینهمه بازیگر قدیمی کار کشته چنین بازی‌های فاجعه‌باری را به نمایش بگذارد! اینهمه دیالوگی شعاری نچسب چگونه در یک فیلم گنجانده شده است! چطور می‌شود خروج که اثر حاتمی‌کیاست گاه و بیگاه شبیه به آثار ده‌نمکی آن هم در شکل مبتذل آن است!
خروج به واقع در روایتگری و داستان هم یک اثر بسیار ضعیف از کار درآمده است. فیلم تا قبل از حضور رحمت در عدل‌آباد، فرم دقیق و مناسبی را در پیش‌ گرفته است اما به یکباره وقتی رحمت به عدل‌آباد میاید و مراسم خاکسپاری به پایان می‌رسد، سقوط غیر قابل باوری در فیلم شاهد هستیم.

خروج
دقیقا پس از یک نمای زیبا یعنی همزمانی ورود شهید در پشت تراکتور از آن سو و ورود جوانان در پشت تراکتور رحمت از سوی دیگر، فیلم به روایت کمدی خود وارد می‌شود و پس از روایت عذاب‌آور به شدت مبتدیانه‌‌ای که در عدل آباد اتفاق می‌افتد، این کاروان به دل جاده می‌زند و با آنکه پتانسیل به شدت عجیبی در این سفر برای نمایش وجود دارد، حاتمی‌کیا به مبتذلانه‌ترین شکل ممکن این سفر را روایت می‌کند.
شاید خوشه‌های خشم جان فورد یکی از نمونه‌های موفق سفر کاروانی جاده‌ای باشد که از پتانسیل و ظرافت‌های دراماتیکی که جاده دارد، به خوبی استفاده کرده است. کاری که حاتمی‌کیا تنها یک نمونه از آن را انجام داد یعنی کمک به کشاورزی که تراکتورش خراب شده بود را به عنوان یک داستانک به شدت کوتاه روایت کرد که آن هم در بین فاجعه‌ای که در جاده خلق کرد کاملا پنهان ماند.
در پایان باید گفت با دیدن خروج تنها چیزی که نصیب تماشاگر می‌شود شاید حسرت و دل‌تنگی‌ای باشد که حاصل ساخت چنین فیلمی از یکی از بهترین کارگردانان ایران است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 2 = 1