نقد رمان «آن رسید لعنتی» نوشته داریوش مهرجوئی

برومند شکری محقق و نویسنده کرمانشاهی که مدتی است به نقد فیلم و کتاب روی آورده است در یادداشت جدید خود رمان صد صفحه ای «آن رسید لعنتی» نوشته داریوش مهرجوئی کارگردان و فیلمنامه نویس مشهور ایران را نقد نموده است که شما را به بازخوانی آن دعوت می کنیم.

«آن رسید لعنتی» عنوان کتابی از داریوش مهرجوئی کارگردان و فیلمنامه نویس مشهور ایران است. این کتاب روایت زندگی یک هنرمند بی نظم و آشفته را بازگو می کند که ظاهراً هیچ هنر خاصی به غیر از کارگردانی ندارد.

زندگی واقعی هنرمند

در این کتاب زندگی حقیقی و واقعی یک هنرمند امروزی را نشان می دهد که با حجمی از دلهره و آشفتگی رو به روست. فردی که با وجود تحصیلات آکادمیک، تمرکز درستی روی کارهای خویش ندارد و چون کلافی سردرگم با حجمی از گرفتاریهای روزمره مواجه شده است.

داریوش مهرجوئی با ظرافت خارق العاده ای توانسته است که ذهن مخاطب را درگیر  سیستم اداری و پیچیدگی آن کند و به این واسطه چهره بی گناهی از قهرمان قصه را نشان دهد ولی در واقع با این ترفند قصد دارد عقل و قضاوت مخاطب خود را بسنجد و شاید این شگرد موزیانه این پیر مرد یکی از هنرهای پیچیده و جذاب او در خلق آثارش است…

خلاصه داستان

بهزاد جاوید شخصیت اصلی قصه که به شدت وابسته به همسرش سیما است تا جائی که مرتب از نظم بخشیدن او به زندگی خصوصیشان سخن به میان می آورد با حجمی از سر رسید معوقات بانکی و قرض و قوله های دیگر دست به گریبان است. او همه امیدش به این است که با سریالی که کارگردانی و تولید کرده است از صدا و سیما دستمزد خود را دریافت نماید تا از شر این رسیدهای لعنتی که خواب و خوراک را بر او حرام کرده اند راحت شود.  اما بازپرداخت همه این رسیدها در گرو یک رسید است. رسیدی که هر چه به سمت او می دود دورتر و دورتر می شود و رسیدهای دیگری جلوی او سبز می شوند و اینجاست که مهرجوئی چنین سیستم مسخره ای را به شدت سرکوب و به سخره می گیرد.

آدمها و کاغذها

چسبندگی آدمها به یک مشت کاغذ پاره که رسید نام گرفته؛ درک واقعی و درست نگارنده از زندگی آدمهای امروزی است. انسانهائی که هر یک به دنبال یک رسید لعنتی صبح تا شب سگ دو می زنند و این حقیقتی است که هر کدام از ما به طور یکنواخت و پیوسته تجربه می کنیم و هیچ گاه به این شفافیت به آن توجه نکرده ایم.

نکته دیگر نمای درونی یک هنرمند است که به شدت از بهم ریختگی و آشفتگی زندگی او حکایت می کند. و جالبتر اینکه در نمای بیرونی این زندگی مردم را به حسرت داشتن در جایگاه او  به غبطه می اندازد! ولی از درون شاهد یک زندگی شلخته و خسته کننده هستیم که مخاطب را از چنین شغلی بیزار می کند. این همان پیامی است که مهرجوئی می کوشد با تجربه سخت و دشواری که از سینما کسب نموده واقعیت آن را افشا نماید. و بفهماند که آن چیزی که ببینده ساعتها و شاید ماهها سرگرم آن است، پشت آن یک سراب خشک و خالی وجود دارد که به هیچ وجه جذابیتی ندارد. واقعیتی که شاید تنها یک هنرمند و یک سینماگر به آن واقف باشد.

سبک نگارش

تا اینجا شاید یکجورهائی تجزیه و تحلیل موضوع قصه و اندیشه نگارنده بود. اما چیزی که در ادبیات مهرجوئی و سبک نگارش او می بایست بیش از پیش مورد توجه قرار داد سبک نگارش این نویسنده است. فکر می کنم تبحر او در نوشتن که نامش را در فیلمنامه نویسی سرآمده نموده است و در رمان نیز این قضیه برای اهل قلم شفاف تر شده؛ به خاطر این است که وی تکنیک خاصی در نوشتن استفاده نمی کند. همچنان که در این کتاب شاهد هستیم او برای نگارش از یک سبک بسیار ساده بهره می برد و هر چه  در ذهنش دوره شده به رشته تحریر در آورده است. و شاید یکی از دلایل موفقیت او در این است که نگاه واقعی خویش را واسطه قرار می دهد و نه  از خزیدن در ادبیات دیگران که حاصل ذهن دیگری است!.

کما اینکه ممکن است در این نگارش اشکالات و ایراداتی وجود داشته باشد اما آن چیزی که یک نویسنده را موفق می کند تا از خود شاهکاری خلق کند و از همه مهمتر مخاطب را درگیر نوشتن خود کند تا این مخاطب برای اندیشه او دست به جیب ببرد و هزینه کند این است که تخیلات و عینیات ذهنی خود را همچنانی که در تصور خود گنجانده به نگارش در آورده است.

این را باید اشاره کنم که متاسفانه خیلی از نویسندگان گمان می کنند با دستبرد به ادبیات دیگران یک متن شفاف و عاری از نقص می نگارند اما توجه نمی کنند پیامی که او با جمله سازی و جابه جائی الفاظ در موقعیت حال تهیه نموده است و ممکن است ماهها وقت نیز برای آن تلف کرده باشد سالها پیش توسط فکر و اندیشه دیگری با زبان و قلمی ماهرانه تر انعکاس داده شده است.

آن رسید لعنت و نقداجتماع

در کل « آن رسید لعنتی »یک نقد اجتماعی نیز محسوب می شود. نقدی که سیستم اداری به خاطر بی اعتمادی به انسانها چیزی تحت عنوان رسید خلق نموده است و برای درستی، راستی و هنر آدمها هیچ استثنائی قائل نمی شود و تنها چیزی که حقیقت را به آنها ثابت می کند یک رسید است. رسیدی که برای اعتبار بخشیدن به آن می بایست هر دری را بکوبی و پیش روی هر شخصی خم و راست شوی تا بدستش بیاوری!

در کتاب «آن رسید لعنتی» انسان از نگاه مهرجوئی  تبدیل به یک رسید شده است. یک موجود بی ارزش که سیستم اداری و موانع دست و پا گیرش موجودیت و ارزش انسان بودن او را به خاطر همین کاغذ بازی های اداری به زیر سوال می برد و با وجود اینکه این مانع پیش روی همه انسان هاست ولی هیچ یک قدمی برای اصلاح چنین سیستمی بر نمی دارند!

ریتم کند قصه تا مرحله ای مخاطب را به شدت کلافه می کند و از بهزاد جاوید به خاطر این بی نظمی و از سیستم اداری به خاطر آن همه موانع که می تراشد؛ می خواهد سرش را به دیوار بکوبد. و دقیقا این زمانی است که مهرجوئی باز هم به شگردی مختص به خود این ریتم را تند می کند و گذشت زمان را با شدت بیشتری ادامه می دهد و در جائی به اغراق گرفتار می شود.

خلاصه اینکه کتاب «آن رسید لعنتی» به واسطه اینکه با ذهن داریوش مهرجوئی نوشته شده که خود نیز با این زندگی مماس بوده است و از طرفی چون به ورطه پرگوئی دچار نشده است می توان از آن به عنوان یک اثر ناب و باارزش یاد کرد که چون دیگر کارهای او به یقین ماندگار خواهد شد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 1