ناشناخته ای به نام « تو » در شعر فارسی

به قلم محمد آقازاده

ناشناخته ای به نام « تو » در شعر فارسی| محمد آقازاده |سرزمین هنر |ادبیات| « تو » در شعر فارسی همیشه ناشناخته است. امر کلی است که به هیچ مورد خاص ارجاع نمی دهد و در تهی بودگی تداوم می یابد، این یک مورد نشان می دهد ما به صورت تاریخی در فضای بی پروا و شفاف زندگی نمی کنیم.

هراس از فاش گویی در ناخودآگاه ما فربه شده است ، حتی خصلت حنسی این تو نامریی هم نا معلوم می ماند، بی پروایی راز در جا زدگی ماست.

شعری که در زبان فارسی خالص ترین زیبایی را نشانه می دهد در حیطه روابط احتماعی گنگ و نامعلوم می ماند، استثنا هم وجود دارد ولی استثنایی فاقد گسست بنیادی، مولوی از شمس و دیگری می گوید و در این گفتن آنچنان راه به استعلا می دهد که شخص تبدیل به امر عام می می شود.

موجودی بدون هستی مشخص می شود و یا حافظ همیشه خود را خطاب می کند و ما گرفتار در واگویه درونی از کشف خود ناتوان می مانیم و به همین دلیل شعرها ما بی مخاطب اند.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

« تو » پدیدارشناسی شعر ایرانی

حتی در فلسفه ایرانی هم هیچ مواجهه انتقادی و بنیان بر افکن بین فلاسفه رخ نمی دهد ، در حالی که در غرب فلسفه چیزی جز همین مواجهه ویرانگر نیست

در این تو نامریی در شعر می توان پدیدار شناسی روح ایرانی را کشف کرد، ما حاکمان و مردمان را در انتزاع مورد داوری قرار می دهیم و از فهم دقیق باز می مانیم.در حالی که شناخت هر دو سوی ماجرا در گروی بازشناسی نقاط اتصال، گره خوردگی ها، تفاوت ها و تعارض هاست که هرگز مورد وارسی قرار نمی گیرند

در شعر از عشق به معشوق نمی رسیم و در سینما و تاتر از رابطه ها به انسانهای تراژیک و یا فرومایه ، تا این تو به صورت ملموس در ساخت بنیادین رواب بازشناسی نشوند ما در هنر ، سیاست و حتی در روابط خانواده گی به هیچ جا جز واماندگی نمی رسیمد، این بحث را ادامه می دهم

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 1 = 2