مهاجرت هنرمندان متفاوت از قبل

هنرلند:در پی انتشار خبر مهاجرت رابعه اسکوئی بازیگر طنز تلویزیون و چکامه چمن ماه و مانی کسرائیان بازیگران سینما و تعداد دیگری از هنرمندان به مالزی برای پیوستن به شبکه جم بحثی در میان برخی از دوستان گروه تلگرامیهنرلند مطرح شد که بیش از نگاه موافق ومخالفی میتواندحاوی نکات مهمیاز برخی علل وعوامل این ماجرا ازدید کارشناسان ارزیابی شود . به همین دلیل قسمتهائی ازاین نظرات تقدیم میشود و از همه شما خوانندگان فهیم واهالی سرزمین هنر هم درخواست مینمائیم نظرات خود را درباره این پدیده برایمان بیان نمائید. راههای ارتباطی ما:
ارسال نظرات ذیل همین نوشته یا ارسال ایمیل به نشانی info@honarland.ir
حمیدرضا پورعلی محمد
درباره ی رفتن هنرمندان چند تا نکته را تیتر وار میگم:
هجرت هنرمندان در دوران جنگ سرد، جنگ جهانی دوم و اول از محیط استبداد زده و بسته به فضای باز بسیار اتفاق افتاد و بر عکس آن شاید نادر و بسیار کم است.
هنر و فرهنگ در جامعه ی ما لغزنده و شکننده است. مدام «نه» میشنوی. مدام باید تصویب بشوی و مدام باید برادری ات را ثابت کنی. وسواس نظارت و ارزیابی پی در پی مدیران ما را دربرگرفته و هنرمندان ما را کلافه کرده است.
بر عکس ظواهر ماجرا، تقریبا چیز معنا دار روشمند و هدف مندی به نام نقد نداریم و معمولا نظر دو سه نفر تعیین کننده ی آینده ی کاری یک هنرمند میشود
فضاها کوچکند، یعنی اگر جایی نتوانستی ادامه دهی، یعنی کلن نباید ادامه بدهی!!!
به ساده ترین بهانهها با ممانعت مواجه میشوی، یعنی وضعیت هنرمند در جامعه ی ما انگار از وضعیت هنرمند در اتوپیای افلاطون هم اسفناک تر است
بیکاری و بیکاری … وقتی بی کار میمانی و مورد بی توجهی قرار میگیری و محتاج نان شب میشوی، ترجیح میدهی نمانی و بروی
دیگرانه بودن در جامعه و فرهنگ ما هزینه ای گزاف دارد، آنقدر که باید جانت را گاهی برداری و بروی، یا بمانی و بسازی یا ببوسی و بگذاری کنار …
اگر لازم باشد به مصداق هم میتوان اینها را گفت. اجبار بی صدا برای ملحق شدن به چیزی که هنر رسمیاست، اما اسمهای مختلفی به آن داده اند، در همه ی زمینهها هم هست.
نازنین اورمزد
از دید خیلی از مردم , زندگی هنرمند کاملا تامین شده است , خیلیها واقعا فکر میکنند هنرمندان جزو قشر مرفه و بی مسیله اجتماع هستند . اما مثل هر قشری , یک عده مثل سوپر استارها صاحب همه چیز و یک جمعیت بزرگتر از آنها واقعا در تقلای نان ,روز را شب میکنند..بد حسابیهای تهیه کنندگان و دعوت نشدن به کار , حتی گاهی فراموش شدن واز دیده برون رفتن و از دلها برفتن ,حکایتیه که این قشر هرروز و هر ساعت با آن روبرو هستند.از هنرمندان ایراد میگیرند که چرا تن به کارهای بی مایه میدهید ؟ بی خبر از غم روزی و کرایه خانه و …مریض خانه و…با دستمزدهایی که گاهی جان به سر میشوند تا به دستشان برسد..از طرفی چارچوبهای تنگی که امکان تنفس را گاهی از آنها گرفته و مجالی به رو راستی و یگانه بودن نمیدهد ,.خود بودن بدون هرگونه پیشوند و پسوندی در این عرصه کاری صعب و بس دشوار است .غم نان , گزینشهای بی مقیاس ,و محدودیت ابراز وجود , همه وهمه زمینه را برای مهاجرت بیشتر از پیش فراهم میکند…خصوصا برای خانمها این محدودیتها به نوعی مضاعف است ,فکر میکنم این یک جور پاسخ به مسایل پیش رو و حداقل ریسک کردن برای یافتن یک زندگی با حداقل استاندارد بالاتر و قابل قبولتر باشد. البته نظر من قطعا خیلی کارشناسانه نیست ,تنها برداشتم را از مشاهداتم بیان کردم..
علیرضا دباغ
به نظرم این فصل ازمهاجرت هنرمندان با بقیه مهاجرتها متفاوت است زیرا این گروه از قبل راه خود را برای بازگشت به خانه مردم ایران از طریق تلویزیونهای ماهواره ای هموار کرده اند وازاین بعد باید برنامه ریزان فرهنگی کشور مطالعه بیشتری در سیاستهای فرهنگی خود داشته باشند . درباره علل مهاجرت برخی ازهنرمندان من موارد گفته شده ازسوی دوستان را رد نمیکنم اما باید توجه کرد این شرایط کم وبیش برای همه ما وجود دارد ، که ممکن است دربدترین حالت به ترک صحنه هنر برای همیشه هم تبدیل شود،اما جای یک سؤال مطرح است چرا بازیگران یاهنرمندان ما در هنگام مهاجرت از وطن با برخی از ارزشهای فرهنگی جامعه خودشان هم خداحافظی میکنند؟ نمونه بارز آن خانم گلشیفته فراهانی و عکسهای خاصش روی جلد مجله لوموند یا محسن مخملباف با چرخش ۱۸۰ درجه ای نگاه دینی اش ازتوبه نصوح تا سکس وفلسفه . اگر منظور از مهاجرت برای هنر و توقع از آزادی این است خوب حرفی برای گفتن ندارم.