«لحظه گرگ و میش» یا فرار به سوی پس و پیش؟!

بازی زشت و تکراری تلویزیون با شعور مخاطب

ساخت سریال های تلویزیونی، به نظر برخی از کارگردان های ایرانی، مدیران و دست اندرکاران سینما و تلویزیون، نسبت به فیلم های سینمایی بسیار آسان تر است! این خام اندیشی اشتباهی است مهلک که بسیاری از ایرانیان مرتکب شده و می شوند.
کشورهایی که در تولید و نمایش مجموعه های تلویزیونی سرآمد هستند، دانسته و می دانند ساخت سریال ها بسیار دشوار تر از تولید فیلم های سینمایی است،زیرا باید برای مدت طولانی مخاطب را پای گیرنده های تلویزیونی نگه دارند.آنها به خوبی می دانند کوچک ترین اشتباه و ضعفی در ساخت مجموعه های تلویزیونی مساوی است با ریزش مخاطب و از دست دادن آنتن.

برای همین است که مدام سریال های شان روی آنتن رفته و توسط مخاطبان دنبال شده و می شود. برای این کشورها، مخاطب معیار همه چیز است و احترام به او واجب و ضروری.تولید کنندگان سریال های موفق خارجی، هرگز به خود اجازه نداده و نمی دهند به شعور مخاطب توهین کنند.

متأسفانه در ایران، بازی زشت و تکراری تلویزیون با شعور مخاطب همیشه بوده، هست و خواهد بود، زیرا ساخت سریال ها فقط برای پر کردن آنتن و جیب های گشاد از ما بهتران است.مدیران، کارگردانان و دیگر دست اندرکاران سینما و تلویزیون مدام با شعور مخاطب بازی کرده و می کنند و کوچک ترین احترامی برای آنان قائل نبوده و نیستند.

تلویزیون ایران تافته ای جدا بافته است که برای عملکردش،خود را ملزم به پاسخگویی نمی داند!

با جرأت می توان گفت اغلب سریال هایی که در این چند سال ساخته شده و روی آنتن صدا و سیما رفته اند، از ضعیف ترین آثار تاریخ تلویزیون هستند که اصلاً جای دفاعی برای خود باقی نگذاشته اند.

لحظه گرگ و میش
لحظه گرگ و میش

یکی از سریال های بسیار ضعیف و سطح پایینی که مدتی است از تلویزیون پخش می شود، مجموعه من درآوردی «لحظه گرگ و میش است»! واقعاً با چه جرأتی اینچنین سریالی ساخته و روی آنتن فرستاده شده است؟!

مجموعه ای که کوچک ترین اصول فیلمسازی را نیز رعایت نکرده است، از قصه ضعیف و تکراری گرفته تا بازی های سطحی و کودکانه، حتی مشخص نیست قهرمان و محور اصلی داستان کیست!

نوشتن ضعف های این سریال بسیار وقت گیر و بیهوده است. بنابر این فقط به یک مورد از هزار مورد ضعف «لحظه گرگ و میش» یعنی پرش های زمانی بدون نشان دادن نشانه های تاریخی،آن هم به طور مختصر پرداخته می شود.

ساخت فیلم ها و مجموعه هایی که قصه آنها در بازه زمانی خاص و تاریخی معین می گذرد، بسیار سخت و حساس است، شاید بتوان گفت فقط زنده یاد علی حاتمی تا حد زیادی از این عهده برآمده است.
هر دوره تاریخی،از گذشته دور گرفته تا زمان معاصر،نشانه هایی دارد که باید به خوبی نمایش داده شوند تا مخاطب حس کند قصه در چه زمانی اتفاق افتاده است.این تغییرات از معماری بنا ها گرفته تا پوشش و گویش را شامل می شود.بنابراین در آوردن چنین صحنه هایی بسیار مشکل است و تحقیقات فراوان می خواهد.طراح صحنه و لباس باید آگاهی کامل از موقعیت زمانی و مکانی داشته باشند تا بتوانند صحنه ای نسبتاً واقعی و لباس هایی مناسب برای آن دوران تاریخی طراحی کرده ، بسازند و بدوزند.

پرشهای مدام تاریخی

سریال «لحظه گرگ و میش» پرش های مدام تاریخی دارد تا گذشت زمان را به مخاطب القا کند،اما هیچ نشان تاریخی ارائه نکرده یا فقط چند نما از محله ای قدیمی یا ماشین پیکان را نشان داده است، جالب اینکه حتی در رفتار و چهره بازیگران نیز با وجود گذشت حدود ۱۵ سال از زمان آغاز قصه تغییر آنچنانی دیده نمی شود،این چه معنایی دارد؟ کارگردان معجزه کرده است ؟!

مگر می شود مدام زمان قصه عوض شود، اما تغییری در موقعیت های شهری، لباس شخصیت ها و چهره آنان صورت نگیرد؟


به عنوان مثال پدر بزرگ خانواده یک لباس راحتی چهارخانه مشکی دارد که در طول سال های گذشته همان را بر تن دارد،حتی در زمان آلزایمر گرفتنش!شاید کارگردان فکر کرده نسل جدید آن زمان را ندیده اند و نسل قدیم را هم بی خیال شده که چنین گاف های شگفت انگیزی را تصویر کرده است!
وقتی کپشن تاریخ زده می شود، باید مابه ازای تغییرات را در همه زمینه ها نشان داد.

آن قدر تصویربرداری در لوکیشن های داخلی،بسته و تکراری انجام شده است که مخاطب اصلاً متوجه نمی شود قصه در کدام شهر اتفاق افتاده یا می افتد؟ چه المانی از شهر داده شده تا موقعیت مکانی آن مشخص باشد؟

لحظه گرگ و میش
لحظه گرگ و میش

نمایش تاریخ در «لحظه گرگ و میش» بیشتر فرار به سوی پس و پیش است، نه روایت تاریخی با مشخصات درست!

این چه معجزه ای است که در این سریال و مجموعه های مشابه اتفاق افتاده و می افتد؟! واقعاً یک نفر آگاه به مسائل فیلمسازی در صدا و سیمای عریض و طویل وجود ندارد تا نکات واضح را گوشزد کند؟ ناظران کیفی و پخش وظیفه شان چیست؟ اصلاً سررشته ای از علم و هنر سریال سازی دارند یا فقط حواس شان به صحنه های آنچنانی است!


وقتی استادی مانند وودی آلن می گوید سریال سازی بسیار سخت تر از ساخت فیلم سینمایی است، مدیران تلویزیون، کارشناسان، کارگردانان و دست اندرکاران ایرانی چرا این کار مهم را سهل می شمارند؟! تنها دلیل، بیسوادی و کم سوادی این افراد است و لاغیر .  

شنیدن بهانه تکراری کمبود بودجه که مدام از زبان تهیه کنندگان و کارگردانان کارنابلد بیرون می ریزد، تهوع برانگیز است. وقتی می گویند بودجه نیست -که هست، خیلی هم هست – اما می خواهند بخش اعظم آن را ببلعند چنین ضعف های آشکاری رخ می دهد.
هنوز مدیران و مسوولان صدا و سیما به این درجه از آگاهی نرسیده اند که ساخت فیلم سینمایی با سریال متفاوت است و هر کارگردانی از عهده آن بر نمی آید؟ این چه کار بیهوده ای است که صدا و سیما ساخت مجموعه های تلویزیونی را به برخی از کارگردان های ورشکسته سینما محول کرده و به آن افتخار هم می کند؟
بهترین و معروف ترین سریال های دنیا را کارگردانانی ساخته اند که حتی یک فیلم سینمایی نیز تولید نکرده اند. در کشورهایی مانند آمریکا ساخت سریال را به هرکسی نمی دهند، حتی اگر اسپیلبرگ باشد، زیرا می دانند سینما و تلویزیون دنیایی متفاوت دارند.

تهیه کننده یا کارگردان؟

همایون اسعدیان سریال ساز نیست، تهیه کننده ی تلویزیونی هم نیست که مسؤلیت تولید و ساخت «لحظه گرگ و میش» را به عهده گرفته است. باید این را می دانست و به این سمت نمی آمد. چند کارگردان سینما در تلویزیون موفق بوده اند که اسعدیان دومی باشد؟!
پیش از وی نیز بسیاری از کارگردانان سینما بیهوده اقدام به مجموعه سازی کردند که دست گل های به آب داده شان هنوز از آب گرفته نشده است!
امروز در صدا و سیما مدیرانی جولان می دهند که اصلاً با ساختار تلویزیون آشنا نیستند و نمی خواهند که بشوند، شاهد این ادعا دسته گل هایی است که مدام به آب داده می شود. تا زمانی که در سینمای ایران و صدا و سیما، برای مخاطبان احترام قائل نشوند، هرگز شاهد فیلم یا سریال خوب در این عرصه ها نبوده و نخواهیم بود.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 85 = 87