فیروزه مهرزاد و ترجمه های پرطرفدار- قسمت دوم
در قسمت قبل خانم فیروزه مهرزاد از کتابهایی که ترجمه کرده است برایمان گفت. در این قسمت سوالها را کمی تخصصی تر کردیم و در مورد فن ترجمه و همچنین کتاب تالیفی ایشان پرسش کردیم که پاسخ های ایشان را با هم می خوانیم.
خانم فیروزه مهرزاد ، شما چه معیارهایی را برای انتخاب کتابی که می خواهید ترجمه کنید در نظر میگیرید؟
کتابهایی را که ترجمه میکنم سفارشی نیستند. اول خودم میخوانم و اگر پسندیدم، ترجمهاش میکنم. فکر میکنم بیشتر کارهایی که انتخاب و ترجمه کردم با توجه به اینکه مورد توجه واقع شده و تجدید چاپ شده اند، موفق بوده اند.
معمولاً کتابها را ترجمه می کنم و بعد به دنبال ناشر می گردم. البته هم اکنون رمانی در دست دارم که اگرچه انتخاب خودم است ولی با ناشر قرارداد بسته ام و قرار است به امید خدا با رعایت حق تالیف چاپ شود.
موفقیت و خوشبختی، مقصد نیست بلکه یک سفر است. من و شما هر دو میدانیم که نه پاداش، نه درآمد، نه دلمشغولی جدی، نه ترفیع، نه حتی یک همدم خوب؛ نمیتواند شخصی را برای همیشه خوشحال یا کامل سازد. شما تا به هدف بعدی تان دست نیابید، زندگیتان به صورت معجزه آسایی تغییر نخواهد کرد. یک ضرب المثل ذن میگوید:” قبل از طلوع خورشید هیزم را خرد کنید و آب بیاورید، بعد از غروب خورشید هیزم را خرد کنید و آب بیاورید.” شما هنوز هیزم میشکنید و آب حمل میکنید. به عبارت دیگر، تغییر خواهید کرد ولی فعالیتهای زندگی همیشه مشابه هستند.
تفاوتها، از میزان توجه شما به این نکات، ایجاد میشود. زمانی که به خوشبختی واقعی میرسید، میفهمید که سفر؛ پر از ماجراجویی، هیجان و خوشی است. منن با ترجمه ی کتابهایم این سفر را ترجمه می کنم.
از نظر من، ترجمه هم فن است و هم هنر. فقط دانش کافی نیست و تجربه هم لازم است، تا ترجمه یک ترجمه تحتالفظی از نوشته نویسنده نشود. بیتردید تحصیلات آکادمیک در یادگیری زبان، تاثیر زیادی دارد. ترجمه کار بسیار حساسی است. شرط اولیه ی یک مترجم این است که به هر دو زبان مقصد و مبدا مسلط باشد. البته عوامل دیگری را هم بسیار مهم میدانم. از جمله مطالعه زیاد و داشتن دایره لغاتی وسیع در زبان مادری. ما باید با ظرایف زبان خویش آشنا باشیم و مهمتر از همه عشق به این کار. بدون علاقه، انگیزه لازم برای کار وجود ندارد. این علاقه است که باعث میشود، مثلاً گاهی چند ساعت را صرف ترجمه فقط چند جمله کند، چون مجبور میشوی در منابع مختلف از صحتش مطمئن شوی. البته گمان میکنم ما مترجمان بسیار خوبی داریم که تحصیلات آکادمیک ندارند.
در واقع حکایت آدم ۷ اصل خلقت را که برای رسیدن به موفقیت لازم است در قالب داستان بیان می کند.
دنیا میدان مسابقه نیست؛ یک مدرسه است. زندگی جایی برای استراحت نیست بلکه مکانی برای تحصیل است و یکی از سوالات همیشگی ما در کلاس این است که چطور میتوانیم موفق شویم.
یادگیری و آموزش در این کلاس چیزی است که در زندگی شخصی و کاریام الهام بخشم بوده است.
اگر زندگی یک کلاس درس است، چه چیزی باید یاد بگیرید؟ چه چیزی باید یاد دهید؟
هر شخصی، درسهای خاصی را از زندگی میآموزد. گاهی این درس تبدیل به قانونی از زندگی میشود که تکرارش باعث نکوهش و گاهی تبدیل به تجربه قدرتمندی میشود. به مواردی فکر کردم که اگر آدم و حوا می توانستند، درباره ی موفقیت در زندگی به ما می گفتند.
زمانی که همه چیز را از دست دادی کجا می روی؟
هنگامی که کلیدهای جاودانگی را در دست داشته باشی
ولی با غفلتی آن را از دست دهی، چه می کنی؟
هنگامی که در یک ثانیه همه ی آنها را از دست دهی و
تصور کنی شاید هرگز دوباره نتوانی آنها را بازگردانی چه می کنی؟
آدم و حوا همه ی آنها را داشتند ولی با لحظه ای اشتباه همه ی آن را از دست دادند.
حکایت آدم: ۷اصل خلقت برای رسیدن به موفقیت را نشر شورآفرین در ۱۰۰۰ نسخه چاپ کرد. تا آنجا که می دانم چاپ اولش تمام شده ولی در جریان تجدید چاپش نیستم.
متاسفم، وقتی برای ۸۰ میلیون جمعیت که حداقل نصف شان سواد دارند، تنها ۵۰۰ یا ۱۰۰۰نسخه کتاب چاپ میشود و بعد هم مدتها در قفسههای کتابفروشیها یا انبار ناشرها خاک میخورد. کتاب دیگری هم نوشته ام ولی به این دلیل که میدانم با این وضع آشفته کتاب نمیشود اینطور کار کرد هنوز تصمیمی برای چاپش نگرفته ام .