صدای کمتر شنیده شده از عباس نعلبندیان | صدایی از تاریخ عقیم مانده تئاتر ایران
توسط: ا.ع
این صدای عباس نعلبندیان است. صدای بخشی در سال ۱۳۶۸ که عقیم مانده از تاریخ نمایشنامه نویسی و تئاتر ایران.
تنها یک دهه قبل از آن، همچون توفانی جانگداز، او و تمام خلاقیت، شجاعت و نوجویی تئاتریاش را زیر سم ضربههای شور نابینای انقلابی متهورانه خاکستر کردند.
این صدای مردی است که از پس قریب به نیم قرن گذر از آفرینش نمایشنامه هایش، هنوز یکی از ناب ترین، تازه ترین و جوینده ترین صداها در تئاتر ایران است.
«هنوز کاری نکردم
و مخصوصا دارم این نوار رو پیش ازاین که کاری بکنم،
یعنی در حقیقت همون دیگه، تنها کاری که الان برام مقدوره برای اینکه کلک تمام این فضاحت ها و بنبست ها و اینا رو بکنم،
تنها چیزی که دارم قرصه …»
بسیاری آگاهانه یا نا آگاهانه آثار او را سرمشق خود کردهاند.
حتی اگر با صدای بلند انکارش کنند و هنوز بسیاری رازها و البته پیشنهادهای شگفت انگیز در نوشته های او هست که می تواند عطش جوانتر ها را سیراب کند چه محنت انگیز است امواج این صدا.
مردی که در نمایشنامه هایش، داستان هایش و یگانه رمانش خودساخته بود، چگونه در امتداد ستمی دهشتناک بر خاک نشانده شد و از آستانهی اجبار گذر کرد…
این تصویر هولناک، حاصل کار اشباحی است که سالهاست بر سر تئاتر ایران سایهی شوم شان را انداخته اند.
شبی بی پایان که دردانه هایش را یا به سرای باقی میفرستد، یا راهی غربت و تبعید و مهاجرت می کند و یا آنقدر تقلیل میدهد که یکسر به چیزی دیگر بدل می شوند، کالایی مصرفی، کبریتی بی خطر / بی اثر… افسوس بر این همه که از دست برفت. افسوس..