زنگ ها برای چه کسی به صدا درمی آید
زنگ ها برای چه کسی به صدا درمی آید | محمد آقازاده | جشنواره فجر | سرزمین هنر
جامعه دچار گردابی هولناک از بی عقلی شده و همه امور جامعه در مدار خودخواهی، منیت های لجوجانه و قلدرهایی همیشگی می چرخد.
در جامعه ایی که هرکس به فکر خود است و هیچ ارزش مشترکی متحدش نمی کند صحبت از علم، فرهنگ، تخصص و توسعه یک شوخی بی مزه است.
به همین دلیل بحران بر بحران انباشت می شود که حتی یکی از آنها حل نمی شود.
به همین دلیل ما بجای تغییر و پیشرفت به سمت فروپاشی و اضمحلال تمام توانایی مان در حرکت هستیم و روزی چشم باز می کنیم و می بینیم نه از تاک نشان مانده و نه از تاک نشان.
همین کرونا را ببینید در درون یک وزارتخانه یعنی بهداشت دهها صدای متفاوت بیرون می آید.
زنگ ها و مرگ ها
هرکس آن دیگری را متهم به تعارض منافع و بی شانی می کند و آن دیگری خرید واکسن ایرانی از شوروی را یک بدشانسی ملت ایران می داند و کلی تخم بی اعتمادی در دل مردم می کارد.
هر عضو ستاد ملی کرونا حرفی را می زند و مردم سرگردان یک روز سخت از خود مراقبت می کنند و روزی دیگر به سیم آخر می زنند و هیچ پروتکلی را رعایت نمی کنند.
قرنها پیش شاعرمان سعدی می گفت توانا بود هر که دانا بود ولی ما نه دانا هستیم و نه لاجرم توانا.
بزرگترین توانایی هر فرد و هر ملتی خویشتنداری است، کدام کشور عاقلی در میانه یک اپیدمی جشنواره فیلم و تاتر برگزار می کند تا همه هنرمندان و اهل رسانه اش را در معرض خطر ابتلا و بیماری قرار دهد.
شوربختانه همین هنرمندان و اهل رسانه ایی اصرار بر این بر گزاری دارند و از آن استقبال می کنند و حتی مرگ همکاران بیدارشان نمی کند.
فوتیالیست های ما در تشیع جنازه دوست شان همدیگر را بغل می کنند و آنهم وقتی سندی مثل جسم بی جان رفیق شان میناوند جلوی چشم شان است
زنگ ها و کسری عقلانیت
جامعه دچار کسری عقلانیت است، چرا که عقلانیت محصول آزادی و رسیدن به خودآگاهی فردی و جمعی است، خود آگاهی حاصل نقد بی رحمانه نسبت به خود و دیگری و تن به ناخشنودی تراژیک دادن مداوم است.
ما خیلی غرولند می کنیم ولی راه نقد بنیادی و ریشه یی را می بندیم و نمی خواهیم بپذیریم.
همه نهادها و حتی افراد رفتار دیرهنگام دارند و با اکنونیت جهان معاصر نیستیم و به همین دلیل مدام در حلقه بسته یی در دام عادت ها و کلیشه همه امکانات حیاتی خود را از دست می دهیم.
زنگ ها می گویند راه نجات کجاست رسیدن به حد نهایی این وضعیت و قطع امید کامل از خودمان است تا شاید راه به دگر شدن و آزمودن نوع دیگر زندگی بدهیم.