روانپریشی و آشفتگیهای ضد اجتماعی در بانوی عمارت
بلال ریگی
سریال بانوی عمارت به پایان رسید و نقدها و نوشته های مختلفی که بر این سریال نگاشته شده نیز فروکش می کند. اما آنچه می خوانید تحلیلی روانکاوانه است بر سریال بانوی عمارت که خواندنش را توصیه می کنیم.
«فرنان برودل» تاریخدان فرانسوی میگوید:” تاریخ باید جامعهشناسی شود و جامعهشناسی نیز تاریخی شود.” سریال بانوی عمارت از هنرمندانهترین سریالهای تاریخی ایرانی است که در کنار همهی رنجوریها و نزاریها، بیتوش و بیتوان هم نبود.
اگر بانوی عمارت را چون متنی داستانی و رخدادی گفتاری بینگاریم، هنگام خوانش آن نشانههای فرهنگی و اندیشگانیِ در خورِ نگرش و چشمگیری ما را به خود رهنمون میشود و بر پایهی آنچه در آغاز یادداشت از «فرنان برودل» بازگفته شد، هر آینه میباید در واکاوی و موشکافیِ رفتارهای شمارِ بیشترِ شخصیتها گفت به گونهیی نابهسامانی و آشفتگی در آنان دیده میشود و این نمایانگر ناهمسویی اجتماعی آنان است و ناسازی و ناسازگاری با مردمان را نیز در داستان و روایت این فیلم میتوان دید و بر رسید.
تلاش برای آمیختگی تاریخ و تخیل
سریال بانوی عمارت ، سریالی با ژانر ملودرام عاشقانهی تاریخی بود و در آن رزم و بزم یا به دیگر سخن حماسه و غنا آمیخته شده بود، با این همه نویسنده در آن کوشیده بود، تاریخ را با تخیل در هم بیامیزد و به درستی میتوان گفت، بررسی هنری رخدادها با بازگوییِ تاریخی آنها ناساز و دیگرگونه است.
تاریخنگار آنچه را که میبیند یا از راه خوانش درمییابد، به روشنی و گاه همراه با موشکافیهایی که برخاسته از آزمودهها و نگرشهای شخصی است، گزارش میکند. رویارویِ آن هنرمند است که در آفرینش اثر خود احساس و سُهِش خود را به کار میگیرد و این احساس میتواند نشان از سازههای اجتماعی و سیاسی باشد. همان گونه که در پیرنگ این سریال احساس بر شخصیتپردازیها پیشتاز بود و نگارنده نیز بر آن نیست بر پایهی سازههای تاریخی به کند و کاو این داستان بپردازد.
خوانش درونمایه
خوانش دانشورانهی درونمایه و چیستی و هستی این توژ در پیوند با سویههای زندگی اجتماعی شخصیتها هست و میتواند باشد. در این سریال جامعه و هازِمان، پرسمان و زمینهی اندیشگانی بوده است نه خاستگاهِ آن و نیک آگاهیم نقد اجتماعی با جستارهایِ اجتماعی در هنر دیگرسان است.
آیا نگرشهای آزمندانهی آنها به دیگران که کاسهی چشمشان را پُر نمیکند، روانپریشی نمیتواند باشد؟! از بزهکاریها و پاس نداشتن قانون شهریگری و اجتماعی که برآیندش بیآیینی و مردمستیزی و بیدادگری است، چه میتوان برداشت کرد؟! بی برنامهی پیشین یا با برنامهریزی، دست به کارهای تبهکارانه زدن چه معنایی دارد؟! خشمهای آتشین و انگیزشها و تاختوتازگونه رفتار کردنها چیست؟!
اینکه بزهکار پس از انجام گناه و دشمنیاری و نامردی و نامردمی پشیمان نیست و دستش از حساب نمیلرزد، چه دریافت و برداشت ژرفانهیی از آن میتوان داشت؟! فریبکاریها و نیرنگها که سپستر دامنگیرِ خودشان میشود، چراغِ بیفروغِ دروغگوییها و کجسخنیهایی که کلّهی کلاهشان را سوراخ مینمایاند، پارهخواریها و رشوههایی که تنها راه برونرفت از نگونبختی و بدبختی نشان داده میشود، همه و همه نشاندهندهی چیست؟!
منشأ اختلال و شوریدگی
بی هیچ گمان، گونهیی اختلال و شوریدگی و نابهوشی در این میان هست، که باید دید و بررسید از کجاست و چرا آمده است؟! اگر بپذیریم انگیزههای پدید آمدن آن، محیط و پَرگیرِ ستمگرانهی قاجاریه بوده است، پس امروزه چرا پس از گذشت سالهای سال، آشفتگیهای نابهنجارِ بههمخورده و پراکنده همچنان هست؟!
شاید این بار خواهید گفت، از روی ژنتیک و واهشتههای فرهنگی و نژادی و تباریِ دورهی قاجار است، زیرا فرهنگ به شیوهیی از زندگی گفته میشود، که هموندان یک جامعه آن را فرا میگیرند و به کار میگیرند و از نسلی به نسل دیگر، پشت در پشت به دیگری واگذاشته میشود و یا با این پاسخ همسو نخواهید بود و پاسخی دیگر خواهید داد که بیراه هم نخواهد بود.
به هر روی میتوانیم گفت، این آسیبیست فرهنگی و اجتماعی که میبایدمان بیش از پیش هوش گمارید و سره از ناسره جدا کرد. این بیماری واگیرداری است که درمان آن را با پاکدلی و یکرنگی باید جست.
هنگامی که نشانهها را میدانیم و میبینیم و میپَرماسیم، پس بر ما بایسته است در پیِ درمان هم باشیم و انگیزههایی که پدیدآورندهی این بیماری مرگبار و کشنده شدهاند، از ریشه بخشکانیم تا از این ناپایداریها و بیثباتیها و از هم گسیختگیها رهایی یابیم. اگر از درد، ناگزیریم، آیا از سختی کشیدن و رنج دیدن هم ناگزیریم؟! بی هیچ گمان، نه!
پس اگر در جستوجویِ راههایی باشیم برای درمان، خواهیم دریافت، بهترین راه مهربانیست، مهربانیست مهربانی.