دانشجویان خبرنگاری به واگذاری گروه مجلات همشهری اعتراض دارند | نامه وارده

در مراسم روز دانشجو در دانشکده خبر مطرح شد

شامگاه چهارشنبه ۲۱ آذر ماه مراسم روز دانشجو در دانشکده خبر برگزار شد.در این مراسم که احمد مسجدجامعی و محمدجواد حق شناس نیز دقایقی در آن حاضر شدند،نامه ای خوانده شد که در آن به نکته ی ظریفی در خصوص مجلات همشهری مطرح شده است.سید حسن حسینی نویسنده این نامه متن کامل آن را برای انتشار در اختیار سرزمین هنر قرار داده است.

روز دانشجو هر چند کارکرد معمولش یعنی ایجاد تریبون برای سیاسیون را دارد، لاجرم برای دانشجویان هم موقعیتی می‌شود تا از دغدغه‌هایشان بگویند و سراغی از مطالباتشان بگیرند. از مشارکت نداشتن در تصمیم‌گیری‌ها گلایه کنند و از وضعیت خدمات رفاهی دانشجویی و پیمانکار خصوصی‌اش بنالند.
روز دانشجو فرصتی‌است که صدای دوستان ستاره‌دارمان باشیم. دانشجویان کبیسه‌ای که موجودیتشان تنها هر چهار سال یک بار و پیش از انتخابات ریاست‌ جهوری به رسمیت شناخته می‌شود. روز دانشجو فرصتی‌است تا هشدار جامعه‌شناسان درباره پذیرش تجاری دانشجو و بازار آموزش عالی را بشنویم.

به تحصیل در دانشکده خبر افتخار می کنم

من به تحصیل در دانشکده خبر تهران افتخار می‌کنم. فارق‌التحصیلان این دانشکده جزو بهترین‌ها در حرفه‌ خود هستند. اما حال رسانه‌ها که به واقع بازار کار ما هستند خوب نیست. موج تعدیل نیرو در خبرگزاری‌ها خیال آرام شدن ندارد.
اما امروز که اعضای شورای شهر تهران در کنار ما هستند، می‌شود روی دغدغه‌ رای‌مان تاکید کنیم و بپرسیم در این یک‌سال دستاورد حضور شما چه بوده است؟ به هرحال، تاریخ بررسی دستاوردهاست نه حرف‌های قشنگ. بیایید یک نمونه از اتفاق‌های مهمی که در این یک‌سال رخ داده، بررسی کنیم.

واگذاری مجلات همشهری ترسناک ترین خبر فرهنگی

ترسناک‌ترین خبر فرهنگی چند ماه گذشته برای دانشجویان رسانه، واگذاری گروه مجلات همشهری و بیکار شدن نود خبرنگار بود. طبیعی‌است اگر منِ دانشجوی رشته خبرنگاری، نفهمم چرا شهرداری می‌تواند سازمان میوه و تره‌بار داشته باشد اما گروه مجلات همشهری‌اش باید به بخش خصوصی واگذار شود، اما چیزی که خوب می‌فهمم این است که نود خبرنگار بی کار شده‌اند و کیفیت مجله‌‌ها لااقل طبق نظر من و اکثر دوستانم به شدت افت کرده. فارغ از اینکه مثلا جناب مسجدجامعی موافق این واگذاری عجیب بوده باشند و جناب حق‌شناس مخالف آن، که البته مخالفت ایشان را بارها خوانده‌ایم، چیزی که آینده آن را می‌بیند، اتفاقی است که افتاده. اینکه مجلاتی با آن همه خواننده، ناگهان به کالاهایی تبدیل شده‌اند که ارزش خوانده شدن ندارند.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

از نگاه من مخاطب، در مجله داستان، داستان‌های بی‌‌مایه زیاد شده و در همشهری جوان، طنزها و گزارش‌های کم‌مایه.

۲۴ که مجله نمونه‌ای برای بررسی سینما بود، حالا شده سلسله مصاحبه‌ها و مقاله‌هایی که سروته ندارند.

سرزمین‌من که ایران‌شناسی بود و راهنمای دقیق سفر می‌داد تا دوستی و اتحاد اقوام را ترویج کند، حالا شده مجله‌ای برای پارسی‌های اصیل که افتخار ایران‌ را در روزهای فتح جهان می‌دانند نه در فرهنگ و مردمش.

و از همه بدتر، سردبیر ارشد این مجلات، به راحتی درباره کتک زدن کودکان کار می‌نویسد و با گذاشتن لبخندی در مقابل حرفش، سعی می‌کند آن را توجیه کند.

نود روزنامه نگار بی کار شدند

نود روزنامه‌نگار با تخصص‌های گوناگون و توانایی‌های مختلف بیکار شده‌اند و مجله‌هایی که دوست‌شان داشتیم، از بین رفتند. می‌گویند مؤسسه همشهری حتی با آن نود روزنامه‌نگار مجلات همشهری تسویه حساب هم نکرده، چه برسد به تشکر و خداحافظی.

همه‌چیز در دایره عجیبی افتاده. در همان دایره‌ای که اعضای فعلی شورای شهر تهران، روزگاری منتقد آن بوده‌اند. عده‌ای که سال‌ها کار تخصصی کرده‌اند، بیرون انداخته شدند و کار به دوستانی سپرده شد که حامی انتخاباتی بوده‌اند. خیل بیکار شده‌ها در شبکه‌های اجتماعی اعتراض کردند و متهم شدند به بحران‌سازی.
چندمین‌بار است که شاهد این نوع رفتار با گروهی متخصص و نسبت به انتقاد آن‌ها در کشور هستیم؟ چندبار دیگر کاری از متخصص گرفته و به متعهد حزبی یا قکری داده شده و بعد، فریاد منتقد را بحران‌سازی تعبیر کرده‌اند؟
این مثال، نمونه‌ای بود از یک اتفاق است که در دوره شما رخ داده و به هر دلیلی اعضای محترم شورای شهر، نتوانستند آن را به مسیری درست هدایت کنند. آیا می‌توانیم همین اتفاق را به جاهای دیگر تعمیم بدهیم؟ مثلاً درباره توسعه مترو یا برطرف کردن آلایندگی اتوبوس‌ها بپرسیم؟
دغدغه دانشجو پیش از گرایش به گروه‌بندی‌های سیاسی، گرفتن پاسخ سؤال‌هایش است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. gg می گوید

    آفرین به این دانشجویان فهیم و این نکته سنجی درست. مساله واگذاری مجلات همشهری به بخش خصوصی بدون هیچ تشریفات قانونی وامکان رقابت بین متنقاضیان یکی از عجیب ترین ماجراهایی است که رخ داده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

21 − = 17