حقیقت و نقیض آن درهنر

حقیقت ونقیض آن درهنر

جستاری در باب حقیقت و ضدحقیقت

نویسنده: رضا چهره نگار(پژوهشگر، نویسنده و گوینده ی رادیو و کارگردان تئاتر)

 

بازار بی خریدار هنر در این دیار هنوز میزبان فروشنده هایی ست که پی دکان میگردند یا جیب های خالی بازدیدکننده و مشتاق نماهایی که همگی از جاگذاشتن کارت اعتباری خود سخن میگویند.

آنچه تلاش می کنم در این جستار باز کنم، پشت انداز (یا قفل) دری است که فروشندگان پشت آن ایستاده اند. فروشندگانی که هر یک کالایی دارد و با وجود رکود بازار ، هنوز پای عرضه ی آن ها نشسته اند. فروشندگانی که اگر در قاب این نوشته جا شوند، زمره ی ایشان ، زمره ی هنرمندان است. او که اثری به عنوان هنر دارد و لاجرم هنرمند است.

از این گفته ی اسکار وایلد {مقاله ی حقیقت در سیماچه ها}، دستی دسته کلیدمان را در جیب این فکر جستجو می کند:

“حقیقت در هنر، چیزی است که در مورد تضادش نیز حقیقت باشد.”

آری…

حقیقت همان است که نقیضش هم حقیقت باشد.

پس بگذارید حرف های سخت را همین ابتدا پشت هم قطار کنیم:

  1. در کلاس های گویندگی می گویند: نخستین پله برای گفتن، شنیدن است. ( یا اینکه گوینده ی خوب شنونده ی خوب است. گرچه این خوب در این کتب کیفیتی نامشخص دارد.) نخستین پله برای عکاس و نقاش دیدن است.. و با این حساب ها، یک بازیگر تئاتر، قوی ترین شاخک های حسی را در روابط انسانی دارد؛ یعنی او عمیق ترین دیدگاه را در مناسبات انسانی داراست. اما به راستی داراست؟
  2. و در همین منوال میشود متضادهایی را پی هم قطار کرد و به این جملات رسید:
  3. آنکه بناست در این قاب سخن بیشتری بگوید، باید بیشتر سکوت کند. وام دار زیبایی، قتیل نازیبایی ست؛ او میتواند دگردوست باشد که خودخواهی بداند. (خودخواه است که میتواند دگر دوست باشد.) در ادامه ی حرف هایمان بیایید با هم اینچنین جملاتی بسازیم…

آری.. حقیقت آنست که نقیض خود را در آغوش گیرد.

گاهی که مدعیان، در لوای ادعا ضعفی پنهان می کنند و خرده گیران، ضعف خود را افشا می کنند، به خودم می گویم: هنر، شاید بیان زیبایی برای نازیباست. به خودم میگویم که هنر به انتزاع کشیدن حقیقتی است که به ناحق بیان میشود. حقی که در بستری ناحق به آواز درمی آید.. یا صدایی که بی صدایی را فریاد میزند. و موسیقی خلق میشود.

مک لوهان برخی رسانه ها را سرد و برخی را گرم میخواند. از دیدگاه او برخی گرم اند. چون تنها یکی از حواس انسان را درگیر می کنند و مخاطب در شکل گیری اثر همکاری زیادی ندارد. و برخی سرد اند که حواس بیشتری را درگیر خود می کنند.{“شناخت وسایل ارتباطی”. مارشال مک لوهان ۱۹۶۴} این نظریات سال ها بعد بارها و بارها مورد انتقاد قرار گرفت که در نقسیم بندی های ایشان به گرم و سرد تردیدهایی وجود دارد. به ظن مک لوهان ،رادیو رسانه ی گرم است. چون مخاطب تنها از سمع خود استفاده می کند؛ و ظاهرا مشارکت کمتری در شکل گیری اثر دارد.  در این بین جمله ی مشهوری از لودویک میس وندروهه معمار مشهور عصر مدرن و قرن بیستم به ذهنم رسید: “کم، بیش است.”

“Less is more.”

آری. رادیو اسباب تخیل است. یعنی ورود نشانه هایی از راه سمع که باقی اثر را مخاطب میسازد نه خالق اثر. بذر نشانه هایی که مخاطب ناچار است در خیال خود کشت کند تا نانی فراهم شود و اثر هنری شکل بگیرد. و این یعنی بیشترین مشارکت.

رادیوی ظاهرا بی تصویر، وقتی به کار می آید که تصاویر، بیش از توان و ظرف رسانه های تصویری باشند. لیک برای خلق تصویر، باید بی تصویر شد. و این است که من میگویم رادیو رسانه ی تصاویر حقیقی است. ( و این تصویر حقیقی را مدیون بی تصویری ست)چون تصویر حقیقی نمی تواند ایماژ باشد. {به تعریف بابک احمدی از انگاره و تمایز آن با تصویر بمعنی ایماژ} اما تصویر حقیقی، انگاره است. آنچه در ناخودآگاه مخاطب وجود دارد و ریشه در حقایقی پنهان می یابد. آری.. تصویر حقیقی نمی تواند تکرار شونده و تزریق شونده باشد. تصویر حقیقی متعدد است و از تعداد مخاطبین نیز میتواند افزون باشد.

بله.. حقیقت و او که شمشیر بر آن کشیده است، برادرند.

گاهی که به ریشه های تاریخ مینگریم و از میان گفتمان ها و به قول فوکو لابلای دیسکورس ها میلغزیم، سخنانی را مکرر می یابیم. قربانیانی که در هر قصه باز قربانی میشوند. و کلاه بردارانی که دوباره از مسیر قبلی کلاه بشریت را برمیدارند تا جمعیت بدانها کرنش کند و سلامی دوباره دهد. یا تکراری ضد و نقیض که میگوید: سرکوب گران ، همان حامیان سینه چاک و افراط گر بوده اند.

و باز این حقیقت با سپری در دست، مخالف شمشیر بدست خود را در آغوش می کشد که آری.. افراطیون همان تفریط گران هستند. برادران و خواهرانی که لحظه ای دستان یکدیگر را رها نکرده اند.

نه.. این دو جنگجو هیچ کجای تاریخ خسته نشده اند و پلک روی هم نگذاشته اند. حقیقت و ضدحقیقت هنوز در مقابل یکدیگر ایستاده اند و کسی کوتاه نمی آید. هر دم که حق و نقیض حق در مقابل هم می ایستند و توی چشمان هم نگاه می کنند، این پیوند برادری و خواهری بیشتر و بیشتر میشود. آنها لازم و ملزومند.. دال و مدلول اند.. و فاعل و مفعولند.. آنها با هم کنار می آیند و هر بار برای پیکار با هم جوانمردی پیشه می کنند. آنها هماره به یک اندازه نیرو و تجهیزات برای آورد مهیا می کنند و هرگز کسی بر دیگری تفوق نمی یابد. آنگونه که هر افراطی با تفریطی که مقابلش ایستاده است، کمیتی برابر دارد.

نخستین دوره از رشد جریان های فکری را از تاریخ به خاطر آورید. مرحله ای که از روزنه هایی باریک و نامحسوس سخنان حق به میان می ایند.. با همان نامحسوسی و ظرافت، ضد حق همزمان با آنها رشد می کند و کسی را برتری نیست. (گرچه این حق، از نگاهی دیگر خود  ضدحقی است برای تراوشات قبل از خود.) به هر روی، حق و ضدحق با هم قد میکشند و با هم رشد می کنند و هر یک سلاحی مشابه را برای این مبارزه از نیام بیرون می کشند. این حقیقت که زمین کروی است از روزنه ای بیرون میتراود. حقیقتی که تا شمشیر نکشیده باشد، ضدحقیقت گیوتین خود را برای حامل حقیقت صنع نمی کند. در این نزاع، نه حقیقت سر خود به باد میدهد و نه ضدش. اما حاملین بسیار بوده اند که در این نبرد کشته و مجروح شده اند. موومان، سیاستی است که حقیقت دارد که خون بدهیم و زمان بخریم.. و بطن این کارزار، پر از سپاهیان حقیقت است. آنهایی که چندی قبل بی خبران بوده اند و از ضدحق بر اساس منافعی جدا شده اند. آنها همیشه پیروزند چون در هر نبرد، با سیاست پیشرو هم قدم میشوند.

غالبی که غالب است، چون مغلوب شده است..

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

بله.. بله.. روی چشم.. شاید این واژگان خستگی بسیار با خود حمل می کنند. شاید یک استکان چای بتواند درنگی باشد که این راه ادامه یابد. ادامه ای که پیوسته است و آهستگی می طلبد. اصلا تاریخ همیشه لیوان بدست بوده و این, رمز صبور بودن اوست. صبری که از عجول بودن (به عنوان ضد حقیقت خود) میگوید. پس تاریخ، اگر صبور است، باید عجول نیز باشد. عجله ای که در این صبر میدود. با سرعت خرگوشی که بازی را به لاک پشت باخته بود.. نوش جان.. اما باید بگویم که برخلاف قصه ای که از برنده بودن لاک پشت سخن به میان آورده ، روزی همین قصه کاپ قهرمانی را بدست خرگوش خواهد داد. روزی که شاید در گفتمانی دیگر جای خود را باز کند.

گفتی… باور کردم

گفتی باور کن… شک کردم

قسم خوردی…. یقین یافتم که دروغ میگویی..

حقیقت همان است که نقیض خود را قبول می کند..

با این همه قطار واژه ها دوباره به سطرهای نخستین برمیگردم.. بله.. کار انجام شده مساوی است با نیروی وارد شده بر جسم در جابجایی آن. وقتی جابجایی صفر باشد، هر چه هم نیرو وارد شده باشد، کاری انجام نشده.. و ما دوباره به سطر نخست باز میگردیم. و این حلقه در تاریخ مدام تکرار میشود. گرچه گاهی ممکن است این بازگشت به جای نخستین واژه, اینبار از دومین واژه آغاز شود. یعنی کمی پیشرفته تر.

با این دید، گاهی میتوان رویکردی داشت. گاهی میتوان نیمه های ناپیدا را از نیمه های پیدا تخمین زد.

حقیقت.. شاید همان مردی است که در هوای گرم پالتویی ضخیم به تن دارد و مدام انسان ها را به برهنگی سوق میدهد.

دوباره به بند نخست حرف هایم باز میگردم که هنرمند و نقش او را ملموس تر و با وضوح بیشتری بیان کنم. هنرمندی که بنا دارد چکیده ی شعور و درک خود را در قابی معین قمار کند. ذهن هنرمند را شاید بتوان میعادگاه حقیقت و ضدحقیقت دانست. آنچه او از این جدال به انتزاع می کشد و در پیشگاه اثر هنری میچیند. تعریف روابطی طولی و عرضی که هر یک میتواند محوری برای عملیات ها ، یا قابلیتی برای هجوم به یکدیگر و مسیری برای ایجاد درگیری در گره ها و تلاقی ها را بیان کند.

از این رو میتوان ساختار هر اثر هنری را میتوان همچون ساختار یک بلور دید. بلوری که از تضاد دو یون متفاوت بوجود آمده باشد. یون هایی با بار مثبت و منفی که برای تشکیل ساختار و ثبات ترکیب ، باید یکدیگر را به تعادل برسانند و کمیتی هم اندازه داشته باشند. یک منفی در ازای یک مثبت. و این بلور را خطوط نیرو شکل میدهد. خطوطی از مسیرها و پلتیک های جنگی.

باز بنا دارم تکرار کنم.. مخاطب عزیز! مراقب باش.. فریب نخور.. چون حقیقت و ضدحقیقت یک ماهیت دارند. آنها با یکدیگر همنهشت هستند و پیوندی ناشکسته  دارند. لذا این تضاد که بلور را شکل میدهد و ساختاری متحد را به نمایش می گذارد، شاید از یک دید میتواند این ارتباط را افشا کند. آنها از اول متحد بود اند. اتحادی که اکنون در یک بلور به نام اثر هنری افشا شده  است.

اثر هنری در صورتی که تمایل خود را به هر قطب نشان دهد، بلوری تشکیل نمیشود و مجموعه ای به نام ترکیب و بلور شکل نخواهد گرفت. زیرا جمع جبری حقیقت و ضدحقیقت یا بار منفی خواهد داشت یا بار مثبت.

هنرمندِ متمایل به هر یک از قطب ها یعنی همان هنرمند نسخه پیچ، هنوز از اخوت و دوستی پنهانی حقیقت و ضدحقیقت آگاهی ندارد. او در این آورد حضور می یابد ، و با جانب داری از یکی، مهره ای سوخته و بازنده ی نهایی شکل گیری اثر خواهد بود.

این است که گاهی کلام باختین یادآوری میشود. . چند صدایی و همیشه چندصدایی. عرصه ای که دو طرف عادلانه با هم تقابل می کنند. و این تنها راه گریز هنرمند از قربانگاه یک اثر هنری خواهد بود. او میتواند طرف یکی از برادران را بگیرد که در این صورت توسط یکی دشمن تلقی میگردد و توسط دیگری محکوم به برادرکشی خواهد گردید. اما تنها راه نجات او این است که بیرون بنشیند و صندلی داوری را اشغال کند که قاضی نیست. بلکه سوت شروع و پایان بازی را میزند. بدین سان او نجات خواهد یافت چون مرتکب جنایتی نشده است.

حقیقت آنست که نقیض و ضد خود را تایید کند.

در واقع یک اثر هنری با جلوه های بصری، ساخته شده است برای دیده شدن. مفهوم دیده شده ها و دیده ناشده های اثرهنری مفهومی متضاد دارند پس به شرط تساوی کمیت، برادر یا خواهرند. هنرمند، ابژه ی خود که زاییده ی نگاهی سوبژکتیو و شخصی است به مخاطب عرضه میدارد. مخاطب، میبیند و از دیده های خود، نادیده هایش را می یابد.

هر اثر هنری غایتی خاص خود دارد. غایتی که ناگفته ها و نادیده ها و ناشنیده ها را دنبال می کند. نادیده هایی از یک فیلم که فیلمساز میخواهد مخاطب با دیده ها آنرا تجسم کند و بلور او را در ذهن خود بپروراند.

نقاش، تصویری به دیدگان مخاطب عرضه میدارد و در ورای ابژه ای که ارائه کرده، مفاهیم و ناگفته هایی دارد. ناگفته های هر اثر هنری، نیازی به ترسیم ندارند. آنها خودشان می آیند. فقط باید دعوت باشند. و این صندلی های خالی ست که در یک اثر هنری میتواند آنرا جاودانه کند و مخاطب را به غایت خود نزدیک کند. صندلی هایی که فضایی هم عرض و هم اندازه ی حقیقت ترسیم شده در اثر را اشغال کرده اند. بله.. زور و نیرو نمیخواهد. چون هر یون، خودبخود تمایل دارد که خود را به ثبات برساند. هر یون تمایل دارد ترکیبی از خود ایجاد کند که مجموع بارها به صفر برسد. اما آیا این ساختار پایدار، بلوری شکیل و جاودانه خواهد یافت؟

هنر کمونیستی که محصول افکار حکومتی و هدفداری با شعارهای خیرخواهی و نشان دادن راه حق و حقیقت بود، در اوایل قرن بیستم متولد شد. تولدی با شمشیر آخته که سنگینی آن، جنگجوی خیرخواه را به یک سو متمایل کرده بود. جانبداری از حقیقتی که هم عرضی برای او قائل نبودند و غایتی با برادرکشی. شورشی علیه ضدحقیقت، یعنی تنها دوست حقیقت. آنچه حقیقت را از حاملان خود متنفر کرد و تحریف، نتیجه ی این حمالی بود.

شاید این در نهاد انسان باشد که افعال را معکوس می یابد. یعنی وقتی به او بگویید: این کار را نکن. نخستین انگاره ای که ذهن او را تسخیر می کند، فعل کردن آن کار است. این سیب را نخور وگرنه تو را مجازات خواهم کرد. و انسان به سیب ممنوعه گاز زده و مجازات را پذیرفته است. و این مقوله را اصحاب هنر کمونیستی فراموش کرده بودند.

شاید بشر دو دسته از پدیده ها را ندیده است: دسته ی اول پدیده های ریز و جزیی هستند و دسته ی دوم، پدیده هایی را شامل میشوند که درشت و واضح اند. بله.. هنر کمونیستی با تعبیه ی حقیقت مورد نظرش سعی داشت بلوری به نام هنر بسازد که هرگز ساخته نشد. لذا آنها در نهایت ظرفی ایجاد کردند که شکل بلور بود و حقیقت را به عنوان متن هنر در آن ریختند که ناچار ، شکل هنر به خود بگیرد. اما ضد حقیقت ناگزیر آمدن است. او می آید تا مجموعه ای به صفر برسد. او می آید و زمانی که مشاهده می کند که برای او جایی از قبل تعبیه نشده است، حضور نخستین مخاطب را انتظار می کشد. مخاطبی که در ذهنش صندلی خالی دارد و او می تواند این صندلی را پر کند. و این بود که ذهن مخاطبین از ضدحقیقت پر شد و آدم باز به سیب ممنوعه گاز زد. سیب ممنوعه و سیب های ممنوعه ای که بنیاد کمونیسم را نابود کردند و هنر کمونیستی تمسخری به ماهیت هنر قلمداد شد و هرگز جایگاهی در حد بلورهای سنگ نمک نیز نیافت.

گاهی گه بلور سنگ نمک را در دستانم لمس می کنم و با یک چشم از پشت آن به پیرامون نگاه می کنم، به خودم می گویم:

حقیقت همان است که ضد خود را در آغوش می گیرد و با لبخندی صادقانه اما تلخ ، به او می گوید: بیا برادر! ما هر دو یکی هستیم.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
2 نظرات
  1. محمد دلفی می گوید

    بسیار مقاله ی علمی و پر باری بود، خوشحالم که بالاخره یک آدم با سواد پیدا شد و همچین مقاله ای رو به رشته ی تحریر در آورد. بعد از مدت ها بنده رگه هایی از پژوهش و تحقیق را در این مقاله یافتم.
    بسیار عالی، امیدواریم باز هم شاهد مقاله هایی اینچنین از حضرت عالی باشیم. موفق باشید.

  2. رضا نظری می گوید

    سلام بر استاد گرانمایه.بسی مستفیض گشتیم و بسیارخرسند از فرصتی که نصیب بنده حقیر شد جهت قرائت مقاله منظور.مانند همیشه پربار و شیرین و جذاب. خسته نباشید و پرتوان ادامه دهید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 45 = 46