حسین منزوی و منوچهر آتشی در یک قاب
گزارشی از مراسم گرامیداشت دو شاعر در کانون ادبی گروه شعر معاصر
نشست ماهیانه کانون ادبی گروه شعر معاصر، در آبان ماه، به گرامیداشت و یادبود حسین منزوی و منوچهر آتشی اختصاص یافت که روز چهارشنبه ۲ آبان در مؤسسه بهاران برگزار شد.
حسین منزوی و منوچهر آتشی از جمله شاعران عضو در گروه شعر معاصر بودند که در نشست یادبودشان نگار اسکندرفر، اسدالله امرایی، یزدان سلحشور،
فرهاد عابدینی،محمود معتقدی و بهمن زدوار به سخنرانی پرداختند.به همین مناسبت نگاهی بسیار گذرا داریم بر زندگی حسین منزوی و منوچهر آتشی.
«حسین منزوی» که بیشتر به عنوان شاعری غزل سرا شناخته شده است ،درسرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت.
«پاییز کوچک من، گنجایش هزار بهار، گنجایش هزار شکفتن دارد..
وقتی به باغچه می نگرم، روح عظیم «مولانا» را می بینم که با قبای افشان و دفتر کبیرش زیر درخت های گلابی قدم می زند و برگ های خشک زیر قدم هایش شاعر می شوند».
حسین منزوی همزاد پاییز است. هم شناسنامه باطل شده اش گواه این مدعاست و هم صدای خش خش برگ های زرد از لا به لای اشعارش.
منزوی اولین سرخط های شعر و عشق را از پدرش آموخت؛ پدری ادیب و معلم برای اونعمتی بود.از نگاه حسین، پدر عاشق پیشه بود و ادیب:
«پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بوداسم عشق هم بنویسد».
پدرهمیشه روزنامه به دست بود و حسین هم از کودکی علاقه مند به ادبیات. برای همین وقتی خواندن آموخت «کیهان بچه ها» و «اطلاعات دانش آموز» دو نشریه ای بودند که به طور منظم دنبال شان می کرد اما کتاب خوان شدنش را وام دار معلم پنجم و ششم دبستان است؛ آقای مطلبی.
اولین شعر حسین منزوی، زمانی که هنوز دانش آموز بود در مجله «روشنفکر» چاپ شد. بعد از فرستادن چندین شعر، بالاخره شعر او در صفحه خوانندگان مجله چاپ می شود.
در وصف منزوی گفته اند که او «شاعر عشق همیشه» است. با این حال، خودش می گفت:
«هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانسته اند، ولی به گمان من، تغزل می تواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد.می گوید:
«در شعر هیچ الگویی نداشته ام، ولی به حافظ، مولوی، سعدی و خیام ارادت داشته ام. نیما، شاملو، فروغ و نادرپور نیز برایم بسی عزیزند.»
محمدعلی بهمنی دربارهٔ منزوی میگوید:
«اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهندهٔ این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد».
یکی از منابع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از شاگردانش در سالهای پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر به تفصیل دربارهٔ خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه و انجمنهای ادبی تهران سخن گفتهاست .از دیگر آثار منزوی می توان به:
از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، از کهربا و کافور، با عشق تاب می آورم و به همین سادگی اشاره کرد.
منوچهر آتشی زادۀ دومِ پاییز بود.
شاعر دلتنگیهای روستا، و مردان و زنانی که از فرهنگ شهری فرسنگها دور ماندهاند. با این حال اما در گمنامی و مهجور بودن این مردمان، «زندگی»، همان قد کشیدنِ تدریجیِ ساقۀ کوچک یک گل یا تازیدنِ مادیان در دل دشتها بود.
نمیتوان تولد «منوچهر آتشی» در «دهرودِ» دشتستانِ استان بوشهر را در الهام گرفتن او از طبیعتِ پیرامونش بیتأثیر دانست. او با بهرهمندی از زبانی حماسی، تیغنازک خشونت را در دل شعرهایش فرو میبرد، اما این دردِ تحمیلی، تنها شعر او را با طبیعتی وحشی میآمیخت که چیزی از شکوه واژگانِ آننمیکاست. با این حال شاعرانگی او در همه حال قابل تقدیر است، مثل وقتی که سرود: “سپیده که سر بزند/ نخستین روزهای بیتو/ آغاز میشود”.
آتشی شاعری بود که شعر را به دل طبیعت کشید و با زبان طبیعت، برگبرگِ واژگانش را بر پوست کهنۀ ادبیات نقش زد. سرایندهای که شاید بیش از آن که به صنایع ادبی بپردازد، زیباشناسی هنر را به جهان شعرهایش کشاند.
او در اواخر دهۀ ۳۰ با آفرینشِ کتاب «آهنگِ دیگر»، بعد از مدتها موسیقی گوشنواز و تازهای را در ادبیات معاصر نواخت که پس از نیما کمتر کسی به آن پرداخته بود. بعد از این کتاب نیز، کتابهای دیگری همچون آواز خاک، دیدار در فلق، بر انتهای آغاز، وصف گل سوری، گندم و گیلاس، چه تلخ است این سیب، خلیج و خزر، باران برگ ذوق و ریشههای شب از این شاعر توانمند منتشر شد که آتشی حتی در انتخابِ عناوین آنها نیز از طبیعت بیبهره نبوده است. شعر «اسب سفید وحشی» یکی از باشکوهترین آثار منوچهر آتشی و در واقع شاهکار اوست.از حسین منزوی و منوچهر آتشی باید بسیار بیشتر گفت و بیشتر خواهیم گفت….