بهرام روحانی(۱۳۶۵ بجنورد)

بهرام روحانی متولد اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در بجنورد، مرکز استان خراسان شمالی است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی است و تألیفاتی در این حوزه از ایشان وارد بازار نشر کتب و مقالات علمی در داخل ایران شده که تاکنون مجموعا مشتمل بر پنج کتاب و بیست مقاله علمی است.

دو مجموعه شعر

از بهرام روحانی دو مجموعه شعر به نام های «جعبه ی سیاه» در سال ۲۰۱۵ میلادی و «پرواز بوفالوها» در سال ۲۰۱۶ میلادی توسط «نشر تنفس» در پاریس و تحت قوانین چاپ و نشر کشور فرانسه انتشار پیدا کرده و دفتر شعر سوم ایشان با نام «لکنت هیولا» در سال ۱۳۹۷ توسط «نشر ایجاز» در تهران منتشر شده است.

داستان بلند

در بخش ادبیاتِ داستانی نیز از ایشان یک داستان بلند با نام «ژِنومِ آدمِ نامرئی» در سال ۱۳۹۸ و به کوشش «نشر ایجاز» در تهران منتشر شده است. بهرام روحانی همچنین عضو سرای اهل قلم ایران است.

معرفی نویسنده

مطابق گفته ی خودش، در خانواده ای به دنیا آمده که پدر و مادر، هر دو کارمند دولت بوده اند و مثل تمام خانواده ها، خانواده ی او نیز روزهای خوب و بدی را پشت سر گذاشته اند. او می گوید یکی از بهترین چیزهایی که زندگی در کنار خانواده اش به او آموخته، روراستی است و اضافه می‌کند:

«خیلی جاها چوب این روراستی را هم خورده ام و فکر میکنم اساسا تمام انسانها، یک جورهایی گرفتار این وضعیت بوده و هستند.»

مطابق گفته ی خودش بهرام روحانی به کارهای پژوهشی و فکری علاقه خاصی دارد. او می گوید:
شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

«تحصیلات، هیچ وقت در اولویت های زیستی من نبوده و در زندگی ام همیشه به عنوان یک گزینه ی دوم یا سوم به آن نگاه کرده ام اما این به معنای عدم علاقه ام به ادامه تحصیل نیست و ورود به عرصه ی دانشگاه (فارغ از نوع آن دانشگاه) قطعاً برای کسی که دغدغه های امور پژوهشی و فکری را در سر می‌پرورد لازم و اجتناب ناپذیر است. چرا که اهمیت، در بودن و تعامل با محیطی است که تفکر و ذهنیت آگاهی و القای آگاهی در آن وجود دارد. ضمن اینکه قطعا ایده های نو در عرصه های علوم انسانی، برای بارور شدن و مورد قبول واقع شدن در میان اهالی علم و اندیشه، بی تردید نیازمند کسب دانش آکادمیک است.»

علایق

بهرام روحانی به  سینما و ادبیات  و کمی موسیقی (از نوع کلاسیک و بدون کلامش) علاقمند است. اما در ابتدا علاقه ی وافرش به سینما او را به ورطه ی وسیع ادبیات کشانیده.

علاقه اش به سینما تا حدی بوده که نسبت به ساخت دو فیلم کوتاه نیز اقدام میکند و حتی نسخه های خام هر دو را در آرشیو خود تاکنون نگهداری کرده اما به دلایل شخصی هنوز تصمیم به تدوین نهایی آن نگرفته است.
دوران خدمت سربازی را در ارتش (در منطقه پرندک، نزدیکی های شهرستان شهریار در استان تهران) خدمت کرده و می گوید: «با تمام سختی هایی که دوران سربازی برای تمام سربازها به همراه دارد، اما آن دور شدن از زادگاه و دوستان نزدیک و خانواده و آشنا شدن با دوستان تازه، تاثیرات و تجربیات عمیق و جالبی برایم به ارمغان آورده است که حاضر نیستم با چیزی عوضش کنم.»
درونمایه ی آثار ادبی بهرام روحانی  متمرکز بر چگونگی تحولات اجتماعی انسانهای هم سرزمین اش از دریچه ی نگاه اوست. او در خصوص بن مایه ی آثارش عنوان می کند:

«اگر مسئله ی هنر و تمرکز ادبیات، انسان است، پس چه بهتر که جز از انسان و مسائل و آمال و آلام زندگی او سخنی نگوییم. اگر انسان، کانون توجه هنر است پس چه چیزی بهتر از آن که سبک های زندگی او را با تمام وجود نگاه کنیم و ببینیم که این موجود بی پناه، در کمرکش این زندگی، در پی چیست و چه میخواهد بگوید و چه کاری میخواهد برای جبران بی پناهی مبرم خود در زندگی انجام دهد.»

در قسمتی از داستان بلند «ژنوم آدم نامرئی» آخرین اثر ادبی بهرام روحانی می خوانیم:

« من قوانین را می‌دانستم. آدم‌ها هیچ‌ وقت همدیگر را از دست نمی‌دهند. آن‌ها فقط مهارت‌هایشان در با هم بودن را از دست می‌دهند. آن ‌شب، او حرف‌هایش را زد. بعد سکوت کرد؛ سکوتی طولانی. آرام از کیفِ سیاه‌رنگِ دسته‌ کوتاهش کتابی بیرون آورد و روی میزِ آباژورِ کنارِ تختم گذاشت.

بعد با درجه‌ای از صدا که گمانم فقط خودش آن را فهمید، از من خداحافظی کرد و رفت. پرده را آرام کنار کشیدم و از گوشه‌ی پنجره، رفتنش را نگاه کردم. حالا دیگر او در خیابان بود. برگشت و به چهار طبقه‌ی پشت سرش، به من نگاه کرد و رفت. هنوز هم گاهی این‌طوری فکر می‌کنم که در واقع کسی که آن ‌شب از پیش من رفت، او نبود. نمی‌دانم چرا! شاید یک‌ جورهایی با این افکار، فقط می‌خواهم از سرِ ناچاری، واقعیت را به بازی بگیرم.»

او اضافه می‌کند:

«بارزترین حکایت آدم ها در زندگی، قصه ی آمدن آدم ها در زندگی های هم و رفتن آن ها از زندگی یکدیگر است و همینطور آمد و شد خودت در زندگی دیگران. شاید علت آمدن و یا علت رفتن، اهمیت قابل توجهی را در پی نداشته باشد اما نتیجه، در هر دو حالت، شگفت انگیز است. به این دلیل که تو خواهی فهمید که در هر دو حالت، تا چه حد تنها بودی، هستی و احتمالا خواهی بود. گویی در هر دو حالت، یعنی هم در «آمدن» و هم در «رفتن»، واقعیت را به بازی گرفته باشیم.»

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

45 − 35 =