اندر حکایت رمان «کجاوه ی لیلی و اهل هوایی هایی» و نشر نودا

دلنوشته ی از محسن فاضلی نویسنده وشاعر جنوبی

محسن فاضلی نویسنده و شاعر خوش ذوق جنوبی را با دلنوشته هایش با عنوان کجاوه لیلی و اهل هوایی ها می شناسیم. مردی خونگرم و صمیمی که صادقانه سخن می گوید و شیرین می نویسد. یک سال پیش وعده داد تا داستان اهل هوایی ها را در یک رمان با عنوان کجاوه لیلی منتشر خواهدکرد اما این خوشحالی پس از یک سال به غمی سنگین برایش تبدیل شده است. آنچه می خوانید دلنوشته ی اوست در ذکر آنچه با انتشار رمانش داشته است. لازم به ذکر است از پاسخ نشر نودا به این نوشته استقبال می کنیم.

اندر حکایت رمان «کجاوه ی لیلی و اهل هوایی هایی»و نشر نودا و یک رفتار ضد فرهنگی هنری

دلنوشته ی از محسن فاضلی نویسنده وشاعر جنوبی

راستش خیلی اهل استخاره نیستم. اما صبر کردم دیدم فایده ای ندارد. به ناشر هم پیغام دادم. ترتیب اثری نداد. خواستم برای شفاف سازی دوستانی که از بنده مرتب می پرسیدند:  “پس کی رمان «کجاوه ی لیلی» چاپ می شود” ذکر مصیبت کنم.

ماجرا از جایی شروع شد که در ایام برگزاری تأتر فجر یکی از دوستان نویسنده وشاعر ومنتقدتأتر «رضا آشفته» در روابط عمومی تأتر شهر به بنده پیشنهاد داد که کارهایم را به دوستان تاتری که چند وقتی است انتشاراتی راه انداخته اند و نمایش نامه های بر و بچه های تأتری را چاپ می کنند بدهم.

خوشحال شدم و بعداز مدتی کوتاه کارهایم که از قبل حروف چینی وصفحه آرایی شده بود را به این عزیزان بصورت فایل “ورد” تحویل دادم و بعد از خوانش پذیرفتند و این داستان از بهمن ماه ۹۶ شروع شد.

چند ماهی گذشته و رمان «کجاوه ی لیلی» را جناب رضا کرمی زاده از نو صفحه بندی نمود و بنده هم یک نسخه پرینت شده آن را خواندم و ویرایش و غلط گیری کردم. ضمن اینکه شابک وشماره ثبت کتابخانه ملی را هم گرفتند. اردیبهشت ماه گفتند برای مجوز به اداره کتاب فرستادند. بعداز چند ماه احساس کردم دارند مرا می دوانند. تا اینکه به ارشاد رفتم و پیگیری نمودم وتازه متوجه شدم اصلاً برای مجوز آن اقدامی صورت نگرفته است.

در آنجا دچار شوک گردیدم و اصلاً گمان نمی کردم از این دوستان فرهنگی و فرهیخته چنین رفتار ناپسندی سر زده باشد ضمناً مدیر مجموعه جناب وحید لک از اهالی تأتری و آشنا برای بر و بچه های تأتر است. ای کاش از همان اول می گفتند برای چه منصرف شده اند اما واقعا نمی دانم !

ای کاش هرچه بوده را با صراحت بیان می کردی جناب «رضا کرمی زاده» نازنین.

ربطی به گرانی کاغذ هم نداشت!

کار اگر مشکل محتوایی و ساختاری داشته پس چرا بررسی و خوانشگران شما آن را تأیید نموده بودند؟

اما اینکه ادعای رفاقت و اهل هنر و فرهنگی بودن شما مرا به شک می اندازد. اهل زد و بند و کاسبی هم نباید باشید و مثلاً نویسنده را مجبور کنید از جیب مبارکش هزینه چاپ را پرداخت نماید و اگر هم هستید .بنده بی خبر بوده وهستم.

این را مسطوره کردم تا به اطلاع دوستان عزیزم برسانم که بله داستان از این قرارست

لازم است یک نکته ای را یادآور شوم دوست و همشهریم جناب دکتر دباغ وقتی مقدمه رمان را برایش فرستادم و البته رمان را هم دوست داشت و چند فصلی از آن را خوانده بودند به بنده پیشنهاد داد مقدمه رمان را در سایت سرزمین هنر کار کند و گفتم ممکن است ناشر موافق نباشد و ایشان هم مثل بنده خیر سرم اطلاعی از موضوع نداشتند و در حق من می خواستند بزرگی کنند و تبلیغ کتاب را بکنند.

راستش را بخواهید”دلم شکست” ازاین رفتار ناجوانمردانه…

همین…

مخلص شمایان

محسن فاضلی

آبان ماه پاییزان تهران

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

98 − = 97