از حذف عادل فردوسی پور تا ریاست شورای تخصصی ورزش
گفتگوی ایلنا با علیرضا دباغ سردبیر سرزمین هنر
خبرگزاری ایلنا در پی وقایع اخیر در سیاستگذاری برنامه های ورزشی رسانه ملی با علیرضا دباغ مدیر مسؤل و سردبیر سرزمین هنر مصاحبه ای انجام داده است که متن کامل آن را ملاحظه می فرمایید.
سوال: در دوران مدیریت علی فروغی در شبکه سه، برنامه نود عادل فردوسی پور تعطیل شد و مزدک میرزایی از ایران رفت. با توجه به این موضوع، انتخاب علی فروغی به عنوان رئیس شورای تخصصی ورزش صدا و سیما را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این تصمیم زمینهساز تعطیلی برنامههای ورزشی دیگری همچون فوتبال ۱۲۰ نمیشود؟
به نظر من این انتصاب اهمیت چندانی در مسئله ورزش کشور ندارد و نمیتواند سبب جریانسازی خاص مثبت یا منفی در ورزش باشد. چون اعتقاد دارم که صدا و سیما آن جذابیتی را که برای مخاطبان در حوزه کارهای ورزشی داشت را از دست داده است. و اگر آن اتوریته ای که درلایه های بالایی رسانه در زمینه ورزش هست، وجود نداشت، عملاً صدا و سیما حرفی برای گفتن در این زمینه ندارد.
این به معنای آن نیست که تلویزیون نمیتواند در جذب مخاطب و کارکردهای سرگرمی و تفریحی و ورزشی موفق باشد، بلکه در حقیقت به این معناست که فرصتسوزیهایی را که صدا و سیما در تعامل با مخاطبانش در سالهای گذشته تجربه کرده، سبب شده که دیگر مخاطب با شور و شعف به تلویزیون نگاه نکند. از سوی دیگر اگر حمایتها و ارتباطهای بروکراتیک سنتی بین فدراسیونها و صدا و سیما را از میان برداریم، عملاً دیگر همین فدراسیونها هم به سراغ صدا و سیما نمی آیند و این رسانه دیگر هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
کما اینکه در خبرها شنیدم که فدراسیون فوتبال همین ماه گذشته بدون سروصدا و بدون تشریفاتی نظیر مزایده و اطلاعیه، انحصار پخش زنده ی اینترنتی مسابقات داخلی را به یک وبسایت متمول واگذار کرد بد نیست آقای فروغی اگر واقعاً در سمت جدید سیاسیتگذاری ورزشی اش به دنبال اقدام مثبتی است به جای تعویض مجریان یا تعطیلی برنامه ها، صحت و سقم این خبر را جویا شود و در این باره بیشتر تحقیق کند.
اما آنچه به من به عنوان یک معلم ارتباطات و رسانه مربوط می شود این است که بنا به نظریات جدید ارتباطی ما در عصری به نام عصر پسا تلویزیون قرار گرفته ایم. عصر پسا تلویزیون به این معناست که مردم نیازهای ارتباطی خودشان را حتی از لحاظ تصویری و آن چیزی که در تلویزیون شکل میگرفت را در بستر وب دنبال میکنند. اگر واقعبینانه نگاه کنیم، در ایران چنین اتفاقی رخ داده است. یعنی حتی اگر مردم هم بخواهند تلویزیون نگاه کنند، آن را در بستر وب میبینند. بنابراین ایران وارد عصر پسا تلویزیون شده است. حال در این عصر پسا تلویزیون و در این نوع تعاملی که مخاطب با رسانهها پیدا کرده است، طبیعتاً اینگونه عزل و نصبها صرفاً جنبه شعاری و دکوراسیونی دارد.
به نظر من اگر هر کس دیگری هم به عنوان رئیس شورای سیاستگذاری صدا و سیما منصوب کنند، چون یک نگرش سنتی و از بالا به پایین نسبت به مخاطب وجود دارد، تأثیر چندانی در رویه موجود صدا و سیما نخواهد داشت؛ بنابراین مخاطب هم کار خودش را خواهد کرد. این اتفاق در چند روز گذشته به خوبی خودش را نشان داد. همگی دیدیم برنامه الکلاسیکویی که آقای عادل فردوسیپور آماده و در اینترنت منتشر کرد تحول بزرگی در مشاهده ی یک برنامه ی اینترنتی در کشور به وجود آورد، به نحوی که ظرف کمتر از ۲۴ ساعت، بیش از دو میلیون بیننده را جذب خود کرد و قطعاً این عدد در ادامه بیشتر هم خواهد شد. چراکه هر لحظه تعداد بینندههای آن در حال افزایش است. آیا این اتفاق به معنای آن نیست که ما وارد عصر پسا تلویزیون شدیم؟حال هرکسی را میخواهند به عنوان رئیس شورای سیاستگذاری برنامههای ورزشی انتخاب کنند.
بدترین اتفاقی که در صدا و سیما رخ داده، این بود که با سؤمدیریت و در لوای تغییر نسلها، فرار مغزهای رسانه ای رقم خورد و مدیران جدید به جای استفاده از نسل فهیم و با تجربه،با غرور بی سابقه و بی پشتوانه ی خود،آنها را با بی مهری به عقب راندند، و متاسفانه مدیریت کلان رسانه ملی هم فرار نیروهای کیفی خودش را دست کم گرفت و نسبت به این بی مهری به طور کلی بی توجهی نشان داده است.
دوستان فکر میکنند که پرورش نیروهای کیفی کار بسیار راحتی است، در حالی که من با توجه به اینکه در صدا و سیما کار کردم و بخشی از عمر حرفه ایم را در حوزه آموزش رسانه ملی در کنار بزرگانی مانند مرحوم مهندس کاشانی در مرکز آموزش سازمان گذرانده ام، کاملاً به ظرایف آموزش آگاهم و واقف هستم که چقدر باید تلاش کرد تا نیرویی به وجود آید که بتواند مخاطب را بشناسد و مخاطب هم به او اعتماد کند و از برنامههای آن لذت ببرد و به خاطرش پای تلویزیون بنشیند.
متأسفانه بحث نیروی انسانی دست کم گرفته شده و به انتصاباتی که اصلاً پشتوانه علمی و مبنای حرفه ای ندارد، بسنده شده است. این به یک روال ملال آور عادی برای فرزندان رسانه ملی تبدیل شده به همین دلیل خیلی نباید به این موارد اهمیت داد. چراکه هزار انتصاب دیگر هم صورت گیرد، مخاطب در جای دیگری نیاز خودش را دنبال میکند.
سوال: همزمان شدن این انتصاب با استقبال گسترده از برنامه عادل فردوسیپور را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این اتفاق به منظور پاداش به علی فروغی برای حذف برنامه ۹۰ و دهن کجی به مخاطبان این برنامه و عادل فردوسی پور به شمار نمیآید؟
من میگویم این موارد را نباید به هم ربط داد. صدا و سیما چرخه غلطی را آغاز کرده و در حال ادامه دادن آن است و به افکار عمومی در این زمینه بیتوجه است. من این انتصاب را دهنکجی ندانسته و این همزمانی را امری اتفاقی میبینیم. ای کاش یک برنامهریزی وجود داشت، ولو یک برنامهریزی غلط. من میگویم اصلاً این برنامهریزی وجود ندارد.
از یک جایی ابلاغ میشود که آقای ایکس باید رئیس فلان قسمت شود و آقای ایگرگ هم از فلان برنامه برداشته شود. بنابراین حتی اگر بهترین برنامهریزها هم حضور داشته باشند نمیتوانند در مقابل این دستورات مقاومت کنند، پس برنامهریزی وجود ندارد. در واقع سالهاست که دهن کجی اتفاق افتاده بنابراین نباید چنین تصمیماتی را جدی تلقی کرد.
سوال: آیا با این تصمیم امکان تعطیل شدن برنامههای پرطرفدار ورزشی که در شبکههای دیگر روی آنتن میرفتند، نیز وجود دارد؟
در این شرایط هر اتفاقی ممکن است. چراکه قطار از ریل خودش خارج شده و احتمالاً میخواهد روی ریل دیگری بیفتد، ما به عنوان شاهدانی که از دور و با حسرت و افسوس در حال دیدن انجام اقدامات غلط مدیریتی هستیم، هر آن بیم آن را داریم که رسانه ای که برایش زحمت کشیده ایم ،در هنگام این پوست اندازی به کلی نابود شود ، مانند قطاری که در هنگام تعویض ریل میخواهد مسیر را عوض کند،اما با بی توجهی لوکوموتیو ران ناگهان قطار چپ کند. البته ممکن است در ریل دیگری بیفتد و به مسیر خودش ادامه دهد اما این به آن معنا نیست که حتما در این قطار مسافر بنشیند و مخاطب با آن همراه شود.
پس بنابراین همه این اتفاقات در حال رخ دادن بوده و همه مسائل ممکن است واقع شود اما شما اصلاً نباید به آن اهمیت دهید. چون موضوع تغییر کرده و مردم دیگر نیازشان را تنها از تلویزیون کسب نمیکنند. اگر محدودیتهایی که در حوزههای رسانهای نوین هست، برداشته شود، مطمئن باشید که تلویزیون دیگر برای شما هم جذابیتی ندارد. اکنون با ضرب و زور فیلترینگ و مسائل حاشیهای دیگر است که مردم تا این حد هم با تلویزیون ارتباط دارند. اگر چنین مسائلی نباشد، همین مخاطب هم وجود ندارد. نمونه بارز این موضوع برنامه الکلاسیکو عادل فردوسیپور است. مخاطب برنامه خوب را تشخیص میدهد و الان دنبال کیفیت است و با این سیستمی که صدا و سیما چیده ما کیفیتی در آثار آن نمیبینیم.