لابیگری بهجای باندبازی دو رویکرد دربارهی تغییر مدیران فرهنگی
لابیگری بهجای باندبازی ؛ دو رویکرد دربارهی تغییر مدیران فرهنگی
مجید گیاهچی
برخی زمزمهها از تغییر در مدیریت ادارهکل هنرهای نمایشی حکایت دارد و نشانههایی هم بهچشم میخورد، هر چند که از سوی دیگر هیچ اطمینانی هم به انجام تغییری قریبالوقوع نیست و همچنانکه همواره کسانی در تلاش برای تصاحب سمتها و جایگزینی هستند، هر سیستم مستقری هم برای استمرار کار و فعالیتش تلاش و مبارزه میکند.
اما برخورد جامعهی تئاتر با چنین موضوعی و اصولاً و به شکل کلی ارتباط جامعهی تئاتر با متولیان دولتی تئاتر که حضور و عملکردشان تاثیری مستقیم بر تئاتر ایران دارد، چیست؟
بهنظر میرسد ارتباط سیستماتیک و تعریفشدهای وجود ندارد، چه در مرحلهی اولیهی انتخاب افراد و گزینهها، چه در مرحلهی انتخاب نهایی و انتصاب و چه دوران تصدی آنان و چه از حیث ارزیابی عملکرد آنان حین و پس از دورهی تصدی.
متأسفانه نه تنها چنین ارتباطی وجود ندارد بلکه حتی به عدمبرقراری چنین رابطهای تفاخر میشود و عدمارتباط یا اطلاع از وضعیت مدیریت دولتی حتی بهشکلی معکوس بهعنوان یک کنش قابلستایش و بدیهی و دارای ارزش معرفی میشود.
در این میان مسلماً آنچه دارای اهمیت اصلی و مضاعف است خواستها و مطالبات جامعهی تئاتر است و هر فردی که بهعنوان مدیر تعیین و منصوب میشود در نسبت با نزدیکی و دوری از این خواستها میتواند موردحمایت یا انتقاد و پرسش واقع شود.
اما آیا خواستهها و مطالبات جامعهی تئاتر از مدیریت دولتی، تعیینشده و مشخص است؟
یکایک هنرمندان تئاتر میتوانند توقعات خود را از مدیریت دولتی تئاتر تبیین و تشریح و منعکس کنند اما شاید بیش از همهی این عکسالعملهای فردی، از تشکیلات و گروهها و مجامع تئاتری توقع میرود که در تبیین و اعلام خواستهایشان بهعنوان میثاقی برای همراهی یا تقابل با هر مدیریت مستقری فعالانه عمل کنند.
برای تعیین هر مدیری برای تئاتر دو رویکرد کلی وجود دارد:
تعیین مدیری از میان هنرمندان تئاتر که با اصول مدیریت آشنایی دارد و تعیین مدیری از میان مدیران فرهنگی که با تئاتر آشنایی دارند.
جامعهی تئاتر حداقل میتواند توقعات خود در مورد تعیین مدیران دولتی تئاتر را مطرح کند و از میان این دو رویکرد اصلی، ترجیحش را اعلام نماید.
علیرغم تجربهی عموماً ناموفق هر دو رویکرد تا کنون، بهنظر میرسد رویکرد نخست رجحان دارد، چرا که در صورت اعمال رویکرد دوم، بهدلیل ناآشنایی و عدماشراف مدیر به مناسبات تئاتر و گذشته از آن عدماولویت تئاتر در گذشته و آیندهی او، عملاً سررشتهی امور بهدست کسانی میافتد که عملکرد و بازی شفافی ندارند و با انواع اجحافها نقش دستهای پنهان پشت پرده را بازی کرده، پشت مدیر منصوب مخفی میشوند.
اما در صورت توافق جامعهی تئاتر با چنین رجحانی، ببینیم عکسالعمل و کنش این جامعه در مورد این موضوع بسیار مهم، که در نظامهای فاقد ساختار و سیستم حتی اهمیتی مضاعف پیدا میکند و بهجای تبعیت مدیر از سیستم، تمام یک سیستم ناگزیر از تبعیت از یک مدیر خواهد بود، از ابتدا تا کنون چه بوده است.
الحمدالله شأن بخش عمدهی جامعهی تئاتر که اجل از آن است که به این عرصههای کوچک و بیاهمیت!!! ورود کنند و ترجیح میدهند با برج عاجنشینی و حفظ پرستیژ اپوزیسیون هر منصوب و منتصبی را مردود و نالایق و تحمیلشده خطاب کنند.
بنابراین بخش عمده و تقریباً کلیت جامعهی تئاتر البته با نیمنگاهی به مائدههای اتفاقی هر مدیر منصوبی، در سکوت و فقدان کنش به سر میبرد.
در این سکوت سهمگین، کنش هر کنشگری حتی کوچک و خرد، بهشدت برجسته شده و بازتابی مضاعف مییابد و عمدهی این کنشها با شناختی که نسبت به گروه مدیران رویکرد اول دارند و قطعاً و لاجرم عدمشناخت از مدیران رویکرد دوم، بیآنکه شاید بهدرستی اندیشیده و محاسبه کرده باشند، هر گزینهای در این سو را میزنند و شرایط حذف و نادیدهانگاری سهلتر تمامی گزینههای اینچنینی را فراهم میآورند و لاجرم با یا بیمیل و اراده و خواست خود در جهت توفیق و انتصاب مدیران رویکرد دوم حرکت میکنند.
در برابر اصطلاح “باندبازی” که بار مطلقاً منفی دارد، اصطلاح “لابیگری” وجود دارد که هر چند در ایران عمدتاً از آن با رویکرد منفی استفاده شده، اما مطلقاً و عموماً منفی نیست. “لابیگری” در پیوندی که با موضوع گفتوگو دارد میتواند واجد وجوه مثبت و پیشبرندهی زیادی باشد.
جامعهی تئاتر باید برای مقابله با باندبازیها، به لابیگری توجه نموده و رسمیت ببخشد و در جهت حفظ منافع این جامعه لابی کند.
امید که این چنین باشد.