احد ده بزرگی | شاعر شهر رازها | شعرهای تازه

احد ده بزرگی(شیراز-۱۳۲۸)

شاعر

احد ده بزرگی شاعر بلند آوازه معاصر ایران در سال ۱۳۲۸ در شیراز دیده به جهان گشود. از همان کودکی طبع شاعرانه اش با زندگانی سختی که داشت عجین شده بود او در یکی از محله های قدیمی شیراز به دنیا آمد با همان آداب و رسوم و گویش دلنشین شیراز قدیم زندگی کرده و می کند. اولین بار زمانی لب به شعر و شاعری گشود که هنوز خواندن و نوشتن را کامل نمی دانست. کودکی خردسال در میان دسته های عزاداری در شبی از شبهای ماه محرم. دو دسته بزرگ عزاداری بر سر مسئله ی چشم و هم چشمی عزاداری را به محل نزاع تبدیل کردند و هرکس به گوشه ای گریخت . احد خردسال هم در گوشه ای پناه گرفته بود که چشمش به گهواره ی شکسته ی هیئت افتاد که زیر دست و پا افتاده بود. انگار کام او را دوباره به تربت حسینی گشوده باشند در میان اشکی که چهره ی کودکانه اش را خیس کرده بود کامش به نام شیرخواره ی کربلا گشوده شد و سرود:

گهواره خالی، قنداغه خونین

لایی لایی از سفر برگشته رودم ، لایی لایی از سفر برگشته رودم…..

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

چنین شد که کودک دلخسته عاشورایی نغمه سرای بوستان عشق ائمه اطهار شد و نامش درمیان نام مرثیه سرایان اهل بیت در عصر حاضر درخشید. او هم اکنون افتخار دبیری بزرگترین تجمع خودجوش و مردمی شاعران اهل بیت (ع) را دارد که به نام شب شعر عاشورا در شیراز برگزار می شود و تنور آن را جمعی از محبان خامس آل عبا (ع) گرم نگاه داشته اند.

قالب اشعار

احد ده بزرگی علاوه بر سرودن اشعار آئینی ، ید طولایی در سرایش اشعار محلی شیرازی دارد و برخی از اشعار او به سرود نیز تبدیل شده است. با این حال تسلط وی بر سرودن اشعار با مضامین مختلف فرهنگی، ادبی در قالبهای کلاسیک همچون غزل، قصیده و رباعی نیز ستودنی است.

احد ده بزرگی که اکنون دوران بازنشستگی از آموزش و پرورش را می گذراند همچنان به تعلیم و تعلم ادامه می دهد.دراین شماره از فصلنامه سرزمین هنر که به طور ویژه به شیراز و هنرمندان و ادیبان آن اختصاص یافته است ،سروده های جدیدی از این شاعر ارجمند در وصف امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه بنت اسد و حضرت احمد ابن موسی (ع) منتشر شده است. در اینجا نیز قطعه ای دیگر از آثار او را خواهید خواند.

گل غنچه ی بهشت، خدا را کمی بخند
بگشا گره ز چهره ی زیبا کمی بخند
شرقی ترین پدیده ی محراب آفتاب
حورِ بهشتِ عشقِ اهورا، کمی بخند
من از تبار آدم ابلیس دشمنم
درُدانه ی مکرم حوا کمی بخند
بوزینه باز کاشف اسرار غیب شد
حق آشنا به فتنه ی رسوا کمی بخند
ویرانه کاخ کفر نگردد ز اشک سرخ
زیباترین، به زشتی دنیا کمی بخند
اخم سیاه، خلق جهان را جهنم است
آه ای عروس حجله ی رؤیا کمی بخند
آیینه و تلاطم توفان، صبور باش
چون من به خشم وحشی دریا کمی بخند
سوگند بر نجابت سبز مقدست
محض رضای عشق و دل ما، کمی بخند
ای شعر، ای حقیقت شاعر طلوع کن
امشب در اوج ظلمت یلدا کمی بخند
تا شب زدایی تو نصیب احد شود
ای آفتاب روشن فردا کمی بخند

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 2